پاورپوینت درس پنجم فارسی پایه چهارم دبستان رهایی از قفس (pptx) 24 اسلاید
دسته بندی : پاورپوینت
نوع فایل : PowerPoint (.pptx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد اسلاید: 24 اسلاید
قسمتی از متن PowerPoint (.pptx) :
درس
پنجم
فارسی
پایه
چهارم
دبستان
رهایی
از قفس
روزی بود و روزگاری. در شهری، بازرگان ثروتمندی بود که طوطی زیبا و شیرین زبانی داشت. او هر روز با طوطی، سخن میگفت و از صحبتهایش لذّت میبرد.
بازرگان، روزی تصمیم گرفت به هندوستان سفر کند. اوهر بار که به سفری میرفت برای دوستان و غلامانش هدیهای میآورد.
بازرگان، طوطی خود را بسیار دوست میداشت و در این فکر بود که برای او هم سوغاتی گرانبها بیاورد؛ امّا نمیدانست چه بخرد که طوطی را خوشحال کند؛ پس...
گفت
طوطی را چه خواهی ارمغان کارمت از خطه ی
هندوستان
گفت آن طوطی که آن جا طوطیان چون ببینی ، کن زحال ما
بیان
کان فلان طوطی که مشتاق شماست از قضای آسمان در حبس
ماست
طوطی
ادامه داد: «ای بازرگان مهربان و ای دوست هم زبان، سلام مرا به طوطیان هندوستان برسان. از آنجا
چاره
گرفتاری مرا بخواه و بگو؛ چرا یادی از این دوست اسیر و دلتنگ خود نمیکنند».
اوهم قول داد که سلام و پیغامش را به طوطیان هندوستان برساند.
بازرگان، پس از چند شبانه روز به هندوستان رسید. در آنجا چشمش به دستهای از طوطیان افتاد. سلام و پیغام طوطیاش را به آنها داد. طوطیها که پی در پی حرف میزدند و شادی میکردند، باشنیدن حرفهای بازرگان لحظهای ساکت ماندند. بازرگان، چشمش به طوطیها بود که ناگهان دید یکی از آنها به خود لرزید و از بالای درخت افتاد و مرد.
بازرگان از دیدن آن صحنه، شگفت زده شد. دلش برای آن طوطی سوخت و از گفته خود پشیمان شد؛ با خودش گفت:
این
چرا کردم ، چرا دادم پیام سوختم بیچاره را زین گفت
خام
او وقتی تجارتش را در هندوستان تمام کرد به سوی سرزمین خود به راه افتاد و به
خانه
خویش بازگشت
.
کرد بازرگان تجارت را تمام باز آمد سوی منزل
شادکام
هر غلامی را بیاورد ارمغان هر کنیزک را ببخشید او
نشان
گفت طوطی ارمغان بنده کو آنچه گفتی آنچه دیدی باز
گو
بازرگان، سکوت کرد؛ نمیدانست چگونه، موضوع مردن آن طوطی را به او بگوید
».طوطی
که او را ساکت دید، پرسید: «ای خواجه، چه شد؟ به من بگو».
بازرگان با شرمندگی، سرش را بلند کرد و
....
گفت گفتم آن شکایت های تو با گروهی طوطیان ، همتای
تو
آن یکی
طوطی،
ز دردت بوی برد زهره اش بدرید و لرزید و بمرد
بازرگان وقتی همه چیز را برای طوطیاش بازگفت، طوطی لحظهای کوتاه، سر به زیر انداخت و به فکر فرو رفت. بازرگان، پیش رفت تا او را دلداری دهد که ناگهان دید طوطیاش، درست مثل همان طوطی هندوستان، شروع به لرزیدن کرد، لحظهای بعد، افتاد و مرد.
بازرگان که دید طوطی شیرین زبان و شکر سخن او از دست رفته است برسر و سینه زنان، شروع به گریستن کرد؛ امّا وقتی دریافت که دیگر گریه و زاری، فایده ندارد، طوطی را از قفس بیرون آورد و از
پنجره
خانه به باغ انداخت؛ ولی طوطی بر زمین نیفتاد، بلکه شروع به پرواز کرد و روی درختی نشست.
بازرگان از این کار طوطی، تعجب کرد؛ امّا طوطی که حالا از بند قفس آزاد شده بود با خوشحالی گفت: «ای خواجه، دوست من در هندوستان با آن کار خود، راه رهایی را به من آموخت».
گفت طوطی را چه خواهی ارمغان کارمت از خطه ی هندوستان
به طوطی گفت : سوغاتی چه میخواهی که از سرزمین هندوستان برایت بیاورم
گفت آن طوطی که آن جا طوطیان چون ببینی ، کن زحال ما بیان
طوطی گفت :زمانی که آن جا طوطی های دیگر را دیدی وضعیت من را برای آن ها بگو
کان فلان طوطی که مشتاق شماست از قضای آسمان در حبس ماست
بگو که فلان طوطی که آرزوی دیدار شما را دارد از سرنوشت و تقدیر بد در اسارت ما است
این چرا کردم ، چرا دادم پیام سوختم بیچاره را زین گفت خام
این چه کاری بود کردم ، چرا این پیغام را دادم با این سخن بیهوده و ناپخته باعث مرگ آن بیچاره شدم
کرد بازرگان تجارت را تمام باز آمد سوی منزل شادکام
بازرگان تجارت را به پایان رساند خوشحال به سوی منزل بازگشت
هر غلامی را بیاورد ارمغان هر کنیزک را ببخشید او نشان
به هر خدمتکاری و نوکری یک سوغاتی داد به هر خدمتکاری هدیه ای بخشید
گفت طوطی ارمغان بنده کو آنچه گفتی آنچه دیدی باز گو
طوطی گفت پس سوغاتی من کو هر چی گفتی و دیدی را برایم تعریف کن
گفت گفتم آن شکایت های تو با گروهی طوطیان ، همتای تو
بازرگان گفت درد دل و شکایت های تو را برای چند تا طوطی مثل خودت گفتم
آن یکی طوطی ، ز دردت بوی برد زهره اش بدرید و لرزید و بمرد
یکی از طوطی ها دردت را فهمید ترسید و لرزید و مرد
واژه های مهم درس
ثروتمند – طوطی – سوغاتی – ارمغان – کارمت – خطه ی – پیغام – صحنه – موضوع – خواجه – زهره – شکر سخن – غار – باغ
وحش –
باغچه – یک دفعه – مامور – غصه – اتفاقا – قاطر – حکمت – بازرگان – هندوستان – غلام – قضای روزگار – تجارت – کنیزک
– لحظه
ای
واژه های هم
خانواده
لذیذ :
لذت
حبس : محبوس
شگفت زده : شگفت انگیز
مشتاق : اشتیاق – شوق
سکوت : ساکت
وقت : اوقات
حال : احوال
تجارت : تاجر
تعجب : متعجب
شاکی : شکایت
حس : احساس
عبور : عابر
اسیر : اسارت
کلمات هم معنی
بازرگان : تاجر
حبس : زندان ، بازداشت
دلتنگ : غمگین
شیرین زبان : شیرین گفتار
گران بها : با ارزش
غلام : نوکر ، خدمتکار
ارمغان : هدیه ، سوغات
کارمت : که برای تو بیاورم
خطه : سرزمین
فلان : اشاره به شخص نامعلوم
مشتاق : دارای شوق ، آرزومند
زین : از این
خام : بیهوده
شادکام : خوشحال
شادکام : خوشحال
کنیزک : خدمتکار ، زنی که برده باشد
نشان : علامت ، نشانه
دریافت : دانست ، فهمید
گریستن : گریه کردن
بند : طناب
ماجرا : اتفاق
اسیر : زندانی