دانلود شكل گيري اسرائيل (docx) 73 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 73 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
يهوديت در بخش دين وتفکر بر خلاف نژاد و نسب ،سابقه اي طولاني دارد. اگر چه گروهي برآنند که اين يهوديت ديني، همان يهوديت نژادي است اما بايدگفت که امروزه از نژاد بني اسرائيل خبري نيست و تنها مي توان آنها را با مشخصات و توصيفشان درکتب تاريخي و قديمي يافت. امروزه هيچ کس نمي تواندخودرا به طور خالص از نژاد بني اسرائيل بداند. به هر حال سابقه يهوديت ، بنا به آنچه خودشان در تورات نگاشته اند وامروزه بسيار محل ترديد است به فلسطين بازمي گردد. براساس کتب تاريخي يهودْي ايشان توانسته اند زماني در دو شهر فلسطين اقدام به ايجاد حکومتهاي محلي نمايند.اين قوم دوبار مورد هجمه ي دول همجوار واقع شد و در بار دوم – به دست تيتوس امپراتور روم- کاملا مضمحل و نابود گشتند.
پس از پراکندگي ، اين دين به صورت کولوني هاي محدود به حيات خود در ميان جوامع ادامه داد. در اروپا به خصوص پس از رشد مسيحيت به دليل ضديت مسيحيان آن زمان با يهوديان (به دليل دخيل بودن در قتل عيسي) يهوديان در محله هاي کنار شهرها به نام گفتو ساکن شده بودند و هر از چندگاهي مورد حمله و غارت واقع مي شدند. شغل آنها به مقتضاي آيين ، انديشه و وضعيت اجتماعي شان در معاملات پولي پيشه وري و تجارت خلاصه مي شد.در جنگهاي صليبي ، يهوديان که در مسير حرکت سپاهيان صليبي قرار داشتند بارها مورد غارت و قتل عام واقع شدند. اسپانيا ، پس از تصرف مجدد مسيحيان ،نيز شاهد اين ماجراها بود. دليل عمده ي اين غارتها به کار آن ها در پرداخت وام با بهره هاي بالا خلاصه مي شد. اين امر باعث شد که مردم يک منطقه پس از مدتي از آنها بيزار و آماده کشتار آنها شوند.درست به همين دليل پادشاهان نيز از کشتار آنها سود مي بردند و هميشه مالياتهاي سنگين و پولهاي کلان را از آنها مي خواستند. با اين وجود يهوديان به ضرب پولهاي کلان توانستند براي خود موقعيتي در دربارهاي اروپايي ايجاد نمايند و اندک اندک مقامات بزرگ را در دربار تصاحب نمايند. در کشورهاي اسلامي اما ، وضع دگرگون بود. به لحاظ علمي يهوديان در اثرتداخل با مسلمين رشد يافتند، موسي بن ميمون فيلسوف يهودي انديشه هاي ديني آنها را سامان داد و بسياري از انديشه هاي اسلامي را وارد يهوديت آسيايي نمود. در ايران کولوني هاي آنها در مناطق مختلفي نظير اصفهان شکل گرفتند و توانستند ضمن مالکيت زمين ، که يهوديان اروپا از آن بي بهره بودند، در دستگاههاي دولتي به عنوان طبيب و حتي وزير – سعد الدوله در دستگاه مغولان- رشد کنند، اما سيرت و منش رذيلانه ي آنها معمولا مانع اوج گرفتن قدرتشان مي شد. نهضت پروتستان، به رهبري لوتر در اروپا ، چهره ي مسيحيت را تغيير داد و وجه ي کليسا را دستخوش دگرگوني ساخت، پروتستانها بسياري از اعتقادات قديمي – ارتدوکس و کاتوليک- را دور ريختند و نسبت به بسيار از تعصبات گذشته ، تساهل و تسامح پيش گرفتند. به دنبال آن رنسانس در اروپا بسياري از اعتقادات را متزلزل ساخت و تکفيرهاي کليساهاي کاتوليک نيز دردي را دوا نکرد. بسياري از کشورهاي اروپا صاحب کليساي ملي گرديد که کاردينال آنرا شاه مشخص مي کرد. از ميان اين دولتها مي توان به پروس (آلمان) ، هلند و انگلستان اشاره کرد.به دنبال اين اتفاقات يهوديان اروپا ، بالاخص يهوديان اسپانيا ، که در آن زمان دچار قتل و غارت مسيحيان شده بودند به دليل رشد تفکرات تازه به سوي سرزمينهاي اروپايي پروتستان حرکت کردند که مهمترين آنها انگلستان بود،ولي اين کشور، پيش تر ورود يهوديان را به دليل فشار مالي و مخالفت اشراف ممنوع ساخته بود. بدين لحاظ يهوديان مهاجر در آمستردام رحل اقامت افکندند و هلند يکي از مراکز مهم يهوديت اروپا گرديد که امروزه نيز چنين است. در سرآغاز قرن 17 ميلادي ، سالهايي که زمان شکوفا شدن اعتقادات ناسيوناليستي و مهين پرستانه در اروپاست. شخصي يهودي اهل آمستردام که به تازگي از اسپانيا به هلند مهاجرت کرده بود، به نام موسي بن اسرائيل- که واعظي مذهبي ولي نه چندان معتقد به مذهب بود- نخستين آهنگ رؤياي بازگشت به فلسطين (ارض موعود) را به صدا در آورد.وي با نوشتن کتابهايي چون ، اميد قوم يهود ، خاضعانه و انتقام يهود، سعي کرد تا به اين دين شکل نژادي داده و آنرا از دايره ي تسلط ساير ملل خارج سازد. در آن زمان انگلستان داراي حکومت مشروطه سلطنتي بود و در نوع خود تنها کشوري بود که در آن راي افراد – البته تنها اشراف- دخيل بود و از اين لحاظ يک گام به سوي دموکراسي برداشته و خود را مردمي تر نموده بود!!بن اسرائيل تصميم گرفت تا يهوديان را به انگلستان هدايت کند و شايد راهکارهاي مناسبتري نسبت به ساير اروپا را در اين سرزمين يافته بود. وي در سال 1654، ديويد آبرابانل ، يکي از نزديکانش را براي تسليم توماري به شوراي سلطنتي انگلستان فرستاد و در عين حال با اليورسنت جان سفير انگليس درهلند که بعدها به ضرب پول سرمايه داران يهودي که تازه از زير بار قتل عامها کمر راست کرده بودند، به عنوان رئيس کميته پذيرش يهوديان به انگلستان برگزيده شد طرح دوستي ريخت. وي همزمان با اين کار با انتشار کتاب خود آگاهي ملي يهودي، سنگ بناي صهيونيست نژادي را در ديانت موسوي بنا نهاد. به اين ترتيب يهوديان وارد جامعه ي انگلستان شده در آن استقرار يافتند. اگر چه مدت زيادي طول کشيد اما در نتيجه بعدها کساني نظير ديزرائيلي از ميان همين يهوديان به مقام نخست وزيري دست يافتند و يا مثل لفرد بايرون به لقب اشرافي ومحدود لردي رسيدند. عصر رنسانس اروپا را به سمت انديشه هاي فکري جديد سوق داد و در سايه ي آن دوران فئوداليته که مبتني بر زمين و کار روي آن بود مي رفت تا جاي خودرا به دوره جديد که ديگر اشراف و زمينداران جايي در آن نداشتند وتنها روابط پولي بر آن حاکم بود، دهد.اين اتفاق پس از شروع رنسانس در قرن 15 آغاز شد و در پرتو آن طبقه اي در اروپا رشد کرد که ثروتمند ولي بدون سابقه ي اشرافيت موروثي بود و به علاوه ثروت خويش را درمعاملات پولي و تجارت صرف مي کرد و زمين نقش مهمي در ثروت آنها نداشت.اين طبقه که بعدها به بورژوآ معروف شد در ابتدا تعداد زيادي را بالغ نمي شد که آنها نيز به شغل بانکداري و يا سوداگري هاي تجاري مشغول بودند- نظير خانواده مديچي در ايتاليا- اما پس از شروع قرن 17 تعداد آنها در اروپا رو به ازدياد نهاد و از آنجا که هم آنها و هم اشراف قديمي به دنبال تسلط ودوشيدن طبقات پايين جامعه بودند ميان اين دو جنگي در گرفت که گاهي گرم وگاهي سرد بود.طبقه ي جديد اندک اندک دريافت که براي پيروزي نياز به يک سازمان گسترده و کارآمد دارد.
انگلستان در اين زمينه جلو افتاد و با دراختيار گذاشتن تشکيلات فراماسونري که قبلا در اسکاتلند تاسيس شده بود انجمني را براي اين طبقه ي جديد ايجاد کرد، که تمام انديشه را به سمت جلب سرمايه ي بيشتر تا ثروت گسترده تر و تسلط بر منابع مادي هدايت نمود. و از آنجا که در آن زمان کليسا همواره درکنار اشراف مي ايستاد اين گروه تازه وارد جدايي دين از سياست را به عنوان شعار خود قرار داد. يهوديان که به لحاظ موقعيت اجتماعي واقتصادي و بالاخص ديني و فرهنگي شباهت تام و تمامي به اين طبقه داشتند وگويي از مدتها قبل خود واضع اين طبقه اجتماعي بوده اند، به سرعت در اين گروه ادغام شدند وخود را در کنار اين گروه قرار داده ودر تشکيلات فراماسونري و دستگاه آن نيز بالا رفتند.
از آنجا که هدف هر دو طرف يعني يهوديان و بورژوآها تنها رسيدن به پول و بالطبع قدرت بدون دخالت مذهب بود- يهوديان به دليل عدم پذيرش مذهبشان توسط عامه و بورژوآها به دليل مخالفت کليساها با آنها- اين همکاري به سرعت رشد کرد و اين دو گروه در کنار يکديگر رشد کردند . به دنبال آن اليور کرامول انقلاب ماسوني را در انگلستان پي ريخت و به اين ترتيب اين گروه با تسلط سياسي بر انگلستان نخستين دولت فراماسوني دنيا را که معجون يهودي- بورژوآزي بود بنيان نهاد.در سالهاي آغازين قرن 19 جهان شاهد ظهور يک نابغه ي نظامي و جاه طلب به نام ناپلئون بناپارت بود . بناپارت که کار خود را به عنوان افسر توپخانه با درجه ي ستوان دومي در ارتش انقلابي فرانسه آغاز کرده بود. به سرعت مدارج ترقي را طي نمود و با پيروزي هايْي بر ارتش اتريش و سپس پروس ، در مدت کوتاهْي امپراتور فرانسه شد و جمهوري را ملغي کرد. ناپلئون پس از استقرار امپراتوري و حمله به کشورهاي اطراف و به زانو در آوردن آنها ، عزم خود را جزم کرد تا بر انگلستان که رقيب ديرينه فرانسه بود غلبه کند. به دنبال اين امر به مصر لشکر کشيدتا انگلستان را از طريق مستعمراتش تحت فشار قرار دهد. دراين مسير نياز به پشتوانه مالي فراواني بود که تنها لابي هاي يهودي واجد آن بودند از اين رو با تلاش وي در سال 1803 نخستين مجمع ملي يهوديان با نام باستاني سنهدرين در پاريس گشايش يافت.