دانلود مبانی نظری وپیشینه تحقیق هدف صورتهاي مالي، خصوصيات كيفي اطلاعات مالي، دارايي نامشهود وارزش بازار (docx) 31 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 31 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
مبانی نظری وپیشینه تحقیق هدف صورتهاي مالي، خصوصيات كيفي اطلاعات مالي، دارايي نامشهود وارزش بازار
فصل دوم: مروری بر ادبيات تحقيق
1-2) مقدمه PAGEREF _Toc304788224 \h 12
2-2) هدف صورتهاي مالي PAGEREF _Toc304788225 \h 12
3-2) استفادهكنندگان صورتهاي مالي و نيازهاي اطلاعاتي آنان PAGEREF _Toc304788226 \h 13
4-2) خصوصيات كيفي اطلاعات مالي PAGEREF _Toc304788227 \h 15
5-2) دارايي نامشهود PAGEREF _Toc304788228 \h 22
1-5-2) خصوصیات داراییهای نامشهود PAGEREF _Toc304788229 \h 23
2-5-2) داراییهای نامشهود قابل شناسایی: PAGEREF _Toc304788230 \h 24
3-5-2) داراییهای نامشهود غیر قابل شناسایی (سرقفلی) PAGEREF _Toc304788231 \h 26
6-2) ارزش بازار PAGEREF _Toc304788232 \h 27
1-6-2) مديريت مبتني بر ارزش PAGEREF _Toc304788233 \h 27
2-6-2) مديريت مبتني بر ارزش در عمل PAGEREF _Toc304788234 \h 30
3-6-2) سازمان چگونه ارزش خلق مي كند؟ PAGEREF _Toc304788235 \h 30
4-6-2) اندازه گيري ارزش خلق شده PAGEREF _Toc304788236 \h 32
7-2) پيشينه تحقيق PAGEREF _Toc304788237 \h 37
مقدمه
در تدوین گزارش تحقیق مرسوم است که فصل دوم به مروری بر ادبیات وپیشینه تحقیق پرداخته می شود. بررسی پیشینه تحقیق معمولاً نقدی از دانش موجود درباره موضوع پژوهش است. بررسی پیشینه تحقیق اگر به درستی صورت گیرد به بیان مساله کمک می کند و یافته های تحقیق را به پژوهش های قبلی متصل می سازد.
2-2) هدف صورتهاي مالي
در پيوست استاندارد هاي حسابداري تحت عنوان، مفاهيـم نظري گزارشگـري مالـي هدفهاي تهيه صورتهاي مالي به شرح زير آورده شده است:
هدف صورتهاي مالي عبارت از ارائـه اطلاعاتي تلخيص و طبقهبندي شده درباره وضعيت مالي، عملكرد مالي و انعطافپذيري مالي واحد تجاري است كه براي طيفي گسترده از استفادهكنندگان صورتهاي مالي در اتخاذ تصميمات اقتصادي مفيد واقع گردد.
صورتهاي مالي همچنين نتايج وظيفه مباشرت مديريت يا حسابدهي آنها را در قبال منابعي كه دراختيارشان قرار گرفته منعكس ميكند. استفادهكنندگان صورتهاي مالي، براي اتخاذ تصميمات اقتصادي، غالباً خواهان ارزيابي وظيفه مباشرت يا حسابدهي مديريت ميباشند. تصميمات اقتصادي مزبور به عنوان نمونه شامل مواردي از قبيل فروش يا حفظ سرمايهگذاري در واحد تجاري و انتخاب مجدد يا جايگزيني مديران ميباشد.
از آنجا كه صورتهاي مالي عمدتاً بيانگر اثرات مالي رويدادهاي گذشته است و لزوماً دربرگيرنده اطلاعات غيرمالي نيست، تمام اطلاعات مورد لزوم استفادهكنندگان را جهت اتخاذ تصميمات اقتصادي فراهم نميآورد. با اينحال، صورتهاي مالي نيازهاي اطلاعاتي مشترك اغلب استفادهكنندگان را رفع ميكند.
اطلاعات ارائه شده در صورتهاي مالي مشمول محدوديتهاي مختلف ديگري نيز هست. اطلاعات مالي تحت تأثير ابهامات موجود قرار ميگيرد زيرا دربرگيرنده برآوردها بوده و اثر معاملات بين دورههاي مالي مشخص تخصيص يافته است. اطلاعاتي را كه نميتوان برحسب واحد پول بيان كرد در متن صورتهاي مالي قابل انعكاس نميباشد. بهعلاوه، اطلاعـات منـدرج در صورتهـاي مالي عمدتـاً تاريخي است، زيرا مرتبط بـا وضعيت مالي دريك تاريخ معين و عملكرد مالي و انعطافپذيري مالي براي يك دوره گذشته ميباشد.
3-2) استفادهكنندگان صورتهاي مالي و نيازهاي اطلاعاتي آنان
استفادهكنندگان صورتهاي مالي به اشخاصي اطلاق ميشود كه جهت رفع نيازهاي اطلاعاتي متفاوت خود از صورتهاي مالي استفاده ميكنند. تأمين نيازهاي اطلاعاتي تمام مفاهيـم نظري گزارشگـري مالـي استفادهكنندگان توسط صورتهاي مالي امكانپذير نيست ولي نيازهايي وجود دارد كه براي همه استفادهكنندگان مشترك است . بالاخص همه استفادهكنندگان به نوعي به وضعيت مالي ، عملكرد مالي و انعطافپذيري مالي واحد تجاري علاقهمند هستند . اعتقاد براين است كه هرگاه صورتهاي مالي معطوف به تأمين نيازهاي اطلاعاتي سرمايهگذاران باشد ، اكثر نيازهاي ساير استفادهكنندگان را نيز در حد توان برآورده ميكند . بهعبارت ديگر اطلاعات تهيه شده براي سرمايهگذاران ، به عنوان يك مرجع اطلاعاتي براي ساير استفادهكنندگان نيز مفيد است چرا كه اينان ميتوانند اطلاعات مشخصتري را كه در معاملات خود با واحد تجاري بدست ميآورند با اين مرجع اطلاعاتي بسنجند. استفادهكنندگان صورتهاي مالي و نيازهاي اطلاعاتي آنها به شرح زير است :
الف ـ سرمايهگذاران:
سرمايهگذاران به عنوان تأمينكنندگان سرمايه متضمن ريسك واحد تجاري و مشـاوريـن آنـان علاقهمنـد بـه اطـلاعـاتـي در مـورد ريسـك ذاتـي و بـازده سرمايهگذاريهاي خود ميباشند . اينان به اطلاعاتي نياز دارند كه براساس آن بتوانند در مورد خريد ، نگهداري يا فروش سهام تصميمگيري كنند و عملكرد مديريت واحد تجاري و توان واحد تجاري را جهت پرداخت سود سهام مورد ارزيابي قرار دهند.
ب ـ اعطاكنندگان تسهيلات مالي :
اعطاكننندگان تسهيلات مالي علاقهمند به اطلاعاتي هستند كه براساس آن بتوانند توان واحد تجاري را در بازپرداخت بهموقع اصل و متفرعات تسهيلات دريافتي ارزيابي كنند.
ج ـ تأمينكنندگان كالا و خدمات و ساير بستانكاران:
تأمينكنندگان كالا و خدمات و ساير بستانكاران به اطلاعاتي علاقهمند هستند كه آنها را در اتخاذ تصميم در زمينه فروش كالا و خدمات به واحد تجاري و ارزيابي توان واحد تجاري جهت بازپرداخت بدهيهاي خود در سررسيد، ياري رساند. بستانكاران تجاري برعكس اعطاكنندگان تسهيلات مالي به وضعيت واحد تجاري در كوتاهمدت علاقهمند هستند مگر آنكه واحد تجاري از مشتريان عمده آنان بوده و ادامه فعاليت آنان به تداوم معاملات با واحد تجاري متكي باشد.
د ـ مشتريان :
علاقه مشتريان به كسب اطلاعات در مورد تداوم فعاليت واحد تجاري است، بالاخص زماني كه رابطه آنان با واحد تجاري بلندمدت بوده يا اينكه درحد قابل ملاحظهاي به محصولات و خدمات واحد تجاري وابسته باشند.
ه ـ كاركنان واحد تجاري :
كاركنان و نمايندگان آنها به اطلاعاتي در مورد ثبات و سودآوري كارفرمايان خود علاقهمندند. اينان همچنين علاقهمند به اطلاعاتي هستند كه آنها را در ارزيابي توان واحد تجاري مبنيبر تأمين حقوق و مزايا، ايجاد فرصتهاي شغلي و پرداخت مزاياي پايان خدمت ياري دهد.
و ـ دولت و مؤسسات دولتي :
دولت و مؤسسات تابع آن در رابطه با تخصيص منابع علاقهمند به فعاليتهاي واحد تجاري هستند. اينان همچنين براي تنظيم فعاليتهاي واحدهاي تجاري، تعيين سياستهاي مالياتي و تشخيص ماليات و نيز تهيه آمار ملي به اطلاعات نياز دارند.
ز ـ جامعه بهطور اعم :
آحاد جامعه به طرق مختلف تحت تأثيـر واحدهـاي تجـاري قرار ميگيرند. بهطور مثـال، واحدهـاي تجـاري ممكن است در اقتصـاد محلي از طريق ايجـاد اشتغـال و استفـاده از محصولات فروشندگان محلي نقش قابل ملاحظـهاي ايفاكنند. از طريق ارائـه اطلاعـات در مورد رونـدهـا و تحولات اخيـر در رشـد واحـد تجاري و طيففعاليتهاي آن، صورتهـاي مالي ميتواند براي آحاد جامعه مفيد باشد.
ح ـ ساير استفادهكنندگان :
اشخاص ديگري كه عمدتاً به ارائـه انواع خدمات به استفادهكنندگان فوقالذكر بالاخص سرمايهگذاران اشتغال دارند، جهت رفع برخي نيازهاي اطلاعاتي خود به صورتهاي مالي تكيه ميكنند. اشخاص مزبور ازجمله شامل بورس اوراق بهادار، كارگزاران بورس، تحليلگران مالي و پژوهشگران ميباشند.
مديريت واحد تجاري مسئول تهيه و ارائـه صورتهاي مالي ميباشد. مديريت به شكل و محتواي صورتهای مالي علاقهمند است زيرا اين صورتها ابزار اصلي انتقال اطلاعات مالي در مورد واحد تجاري به اشخاص خارج از آن است.
مديريت از اطلاعات اضافي در انجام وظايف برنامهريزي، تصميمگيري و كنترل كمك ميگيرد و قادر است شكل و محتواي چنين اطلاعات اضافي را در راستاي رفع نيازهاي خود تعيين كند. گزارش چنين اطلاعاتي خارج از دامنه كاربرد اين مجموعه است. معهذا اطلاعات مندرج در صورتهاي مالي منتشره بايستي با اطلاعات مورد استفاده مديريت جهت ارزيابي وضعيت مالي، عملكرد مالي و انعطافپذيري مالي واحد تجاري در تضاد نباشد.
4-2) خصوصيات كيفي اطلاعات مالي
خصوصيات كيفي به خصوصياتي اطلاق ميشود كه موجب ميگردد اطلاعات ارائه شده در صورتهاي مالي براي استفادهكنندگان در راستاي ارزيابي وضعيت مالي، عملكرد مالي و انعطافپذيري مالي واحد تجاري مفيد واقع شود. برخي خصوصيات كيفي به محتواي اطلاعات مندرج در صورتهاي مالي و برخي ديگر به چگونگي ارائـه اين اطلاعات مربوط ميشود.
خصوصيات كيفي اصلي مرتبط با محتواي اطلاعات، " مربوط بودن " و " قابل اتكابودن " است. هرگاه اطلاعات مالي مربوط و قابل اتكا نباشد، مفيد نخواهد بود. اطلاعاتي مربوط تلقي ميشود كه برتصميمات اقتصادي استفادهكنندگان در ارزيابي رويدادهاي گذشته ، حال يا آينده يا تائيد يا تصحيح ارزيابيهاي گذشته آنها مؤثر واقع شود .
كيفيت "اهميت"
اهميت يك كيفيت آستانهاي است. اهميت به جاي اينكه يك خصوصيت كيفي اصلي لازم براي اطلاعات باشد يك نقطه انقطاع است و بايد قبل از ساير خصوصيات كيفي اطلاعات مورد توجه قرار گيرد. اگر اطلاعات بااهميت نباشد نيازي به بررسي بيشتر آن نيست.
اطلاعاتي بااهميت است كه بتواند برتصميمات اقتصادي استفادهكنندگان كه برمبناي صورتهاي مالي اتخاذ ميشود ، تأثير گذارد . اگر اطلاعات، نادرست ارائـه شود يا حذف گردد ، اهميت ارائـه نادرست يا حذف اطلاعات ، به ميزان و ماهيت قلم مورد بحث براساس قضاوتي كه در شرايط مربوط اعمال ميشود ، بستگي دارد . جنبههايي از ماهيت كه برقضاوت در مورد اهميت يك قلم تأثير ميگذارد شامل معاملات و ساير رويدادهاي بوجود آورنده آن و نيز سرفصلهاي خاص صورتهاي مالي و افشائياتي است كه تحت تأثير قرار گرفته است.
مواردي كه بايد مدنظر قرار گيرد شامل ساير عناصر صورتهاي مالي در كليت آن و ديگر اطلاعات دردسترس استفادهكنندگان است كه بتواند بر ارزيابي آنها از صورتهاي مالي تأثير گذارد. اين امر به طور مثال متضمن ملاحظه تأثير آن قلم برارزيابي روندهاست. در مورد دو يا چند قلم مشابه، اهميت مجموع و نيز تكتك آنها بايد مدنظر قرار گيرد.
مربوط بودن
اطلاعاتي مربوط تلقي ميشود كه برتصميمات اقتصادي استفادهكنندگان در ارزيابي رويدادهاي گذشته ، حال يا آينده يا تائيد يا تصحيح ارزيابيهاي گذشته آنها مؤثر واقع شود .
ارزش پيشبينيكنندگي و تأييدكنندگي
" اطلاعات مربوط " ، يا داراي ارزش پيشبينيكنندگي و يا حائز ارزش تأييدكنندگي است . نقشهاي پيشبينيكنندگي و تأييدكنندگي اطلاعات به هم مربوط ميباشند. به طور مثال، اطلاعات در مورد سطح و ساختار فعلي داراييهاي واحد تجاري، براي استفادهكنندگاني كه سعي دارند توان واحد تجاري را در استفاده از فرصتها و واكنش به شرايط نامطلوب پيشبيني كنند، داراي ارزش است. همين اطلاعات داراي نقش تأييدكنندگي در مورد پيشبينيهاي گذشته مثلاً درباره ساختار واحد تجاري و ماحصل عمليات ميباشد.
اطلاعات در مورد وضعيت مالي و عملكرد مالي گذشته اغلب براي پيشبيني وضعيت مالي و عملكرد مالي آتي و ساير موضوعات مورد علاقه مستقيم استفادهكنندگان از قبيل پرداخت سود سهام و دستمزد، تغييرات در بهاي اوراق بهادار و توانايي واحد تجاري جهت ايفاي تعهدات خود در سررسيد، مورداستفاده قرار ميگيرد. براي اينكه اطلاعات داراي ارزش پيشبينيكنندگي باشد نيازي نيست كه در قالب يك پيشبيني صريح ارائه شود. معهذا توان پيشبيني براساس صورتهاي مالي تحت تأثير نحوه نمايش اطلاعات در مورد معاملات و ساير رويدادهاي گذشته ارتقا مييابد. بهطور مثال هرگاه اقلام غيرمعمول، غيرعادي و غير تكراري درآمد يا هزينه جداگانه افشا شود، ارزش پيشبينيكنندگي صورتهاي عملكرد مالي افزايش مييابد.
انتخاب خاصه
براي ارائه اقلام در صورتهاي مالي بايد خاصه قلم مورد ارائه انتخاب شود. صورتهاي مالي تنها ميتوانند آن خاصههايي را ارائه كند كه برحسب واحد پول قابل بيان است. چندين خاصه پولي وجود دارد كه ميتوان در صورتهاي مالي ارائه كرد از قبيل بهاي تمام شده تاريخي، بهاي جايگزيني يا خالص ارزش فروش.
انتخاب خاصهاي كه قرار است در صورتهاي مالي گزارش شود بايد مبتنيبر مربوطبودن آن به تصميمات اقتصادي استفادهكنندگان باشد . اطلاعات در مورد ساير خاصهها ازجمله خاصههاي غيرقابل بيان به پول از قبيل مقادير و سررسيدها را ميتوان با شرح اقلام در صورتهاي مالي يا يادداشتهاي توضيحي به استفادهكننده انتقال داد.
قابل اتكا بودن
براي اينكه اطلاعات مفيد باشد بايد همچنين قابل اتكا باشد . اطلاعاتي قابلاتكاست كه عاري از اشتباه و تمايلات جانبدارانه بااهميت باشد و به طور صادقانه معرف آن چيزي باشد كه مدعي بيان آن است يا به گونهاي معقول انتظار ميرود بيان كند .
اطلاعات ممكن است مربوط باشد ليكن ماهيتاً يا در بيان چنان غيرقابلاتكا باشد كه شناخت آن در صورتهاي مالي بهطور بالقوه گمراهكننده شود. بهطور مثال اگر اعتبار و مبلغ يك ادعاي خسارت در يك اقدام قانوني مورد سئوال واقع شود، ممكن است شناخت كل مبلغ ادعا در ترازنامه براي واحد تجاري نامناسب باشد گرچه افشاي مبلغ و شرايط ادعا ميتواند مناسب باشد.
بيان صادقانه
اطلاعات بايد اثر معاملات و ساير رويدادهايي را كه ادعا ميكند بيانگر آن است يا به گونهاي معقول انتظار ميرود بيانگر آن باشد بهطور صادقانه بيان كند . بدينترتيب مثلاً ترازنامه بايد بيانگر صادقانه اثرات معاملات و ساير رويدادهايي باشد كه منجر به عناصري در تاريخ ترازنامه شوند كه معيارهاي شناخت را احراز كرده باشند.
بيشتر اطلاعات مالي تا حدي در معرض اين مخاطره قرار دارند كه آنچه را كه مدعي نمايش آن هستند كاملاً به طور صادقانه بيان نكنند. اين بداندليل است كه در تشخيص معاملات و ساير رويدادهايي كه قرار است اندازهگيري شود يا در طراحي و اعمال روشهاي اندازهگيري و ارائهاي كه بتواند پيامهاي مرتبط با آن معاملات و ساير رويدادها را انتقال دهد، مشكلات ذاتي وجود دارد. در برخي موارد اندازهگيري اثرات مالي اقلام ممكن است آنقدر مبهم باشد كه واحدهاي تجاري عموماً از شناخت آنها در صورتهاي مالي خودداري كنند. معهذا در مواردي ديگر ممكن است شناخت اقلام در صورتهاي مالي مربوط تلقي شود و خطر اشتباه مربوط به شناخت و اندازهگيري آنها نيز افشا گردد.
رجحان محتوا بر شكل
اگر قرار است اطلاعات بيانگر صادقانه معاملات و ساير رويدادهايي كه مدعي بيان آنهاست باشد، لازم است كه اين اطلاعات براساس محتوا و واقعيت اقتصادي و نه صرفاً شكل قانوني آنها به حساب گرفته شود . محتواي معاملات و ساير رويدادها همواره با شكل قانوني آنها سازگار نيست. هرچند اثرات خصوصيات قانوني يك معامله خود بخشي از محتوا و اثر تجاري آن است، اين اثرات بايستي در چارچوب كليت معامله ازجمله هرگونه معاملات مرتبط مورد تفسير قرار گيرد. بهطور مثال يك واحد تجاري ممكن است مالكيت قانوني يك كالا را بهشخص ديگري واگذار كند. ليكن هرگاه به شرايط معامله از يك ديدگاه كلي نگريسته شود، ممكن است اين مطلب آشكار شود كه ترتيباتي وجود داشته است كه از ادامه دسترسي واحد تجاري به منافع اقتصادي آتي آن كالا اطمينان حاصل شود. در چنين شرايطي گزارش معامله به عنوان يك معامله فروش از لحاظ مقاصد گزارشگري، بيان صادقانه معامله انجام شده نميباشد.
بيطرفي
اطلاعات مندرج در صورتهاي مالي بايد بيطرفانه يعني عاري از تمايلات جانبدارانه باشد . چنانچه انتخاب و يا ارائـه اين اطلاعات بهگونهاي باشد كه برتصميمگيري يا قضاوت در جهت نيلبه نتيجهاي از قبل تعيين شده، اثر گذارد، صورتهاي مالي بيطرف نميباشد.
احتيـاط
تهيهكنندگان صورتهاي مالي درعين حال بايد با ابهاماتي كه بهگونهاي اجتنابناپذير بربسياري رويدادها و شرايط سايهافكنده برخورد كنند. نمونه اين ابهامات عبارت است از قابليت وصول مطالبات، عمر مفيد احتمالي داراييهاي ثابت مشهود و تعداد و ميزان ادعاهاي احتمالي مربوط به ضمانت كالاي فروش رفته. چنين مواردي با رعايت احتياط در تهيه صورتهاي مالي و همراه با افشاي ماهيت و ميزان آنها شناسايي ميشود. احتياط عبارت است از كاربرد درجهاي از مراقبت كه در اعمال قضاوت براي انجام برآورد در شرايط ابهام مورد نياز است بهگونهاي كه درآمدها يا داراييها بيشتر از واقع و هزينهها يا بدهيها كمتر از واقع ارائه نشود . اعمال احتياط نبايد منجر به ايجاد اندوختههاي پنهاني يا ذخاير غير ضروري گردد ياداراييها و درآمدها را عمداً كمتر از واقع و بدهيها و هزينهها را عمداً بيشتر از واقع نشان دهد زيرا اين امر موجب نقض بيطرفي است و بر قابليت اتكاي اطلاعات مالي اثر ميگذارد.
كامل بودن
اطلاعات مندرج در صورتهاي مالي بايد باتوجه به كيفيت اهميت و ملاحظات مربوط به فزوني منافع برهزينه تهيه و ارائـه آن، كامل باشد. حذف بخشي از اطلاعات ممكن است باعث شود كه اطلاعات نادرست يا گمراهكننده شود و لذا قابل اتكا نباشد و از مربوطبودن آن كاسته شود.
قابل مقايسه بودن
استفادهكنندگان صورتهاي مالي بايد بتوانند صورتهاي مالي واحد تجاري را طي زمان جهت تشخيص روند تغييرات در وضعيت مالي ، عملكرد مالي وانعطافپذيري مالي واحد تجاري مقايسه نمايند . استفادهكنندگان همچنين بايد بتوانند صورتهاي مالي واحدهاي تجاري مختلف را مقايسه كنند تا وضعيت مالي ، عملكرد مالي و انعطافپذيري مالي آنها را نسبت به يكديگر بسنجند . بدينترتيب ضرورت دارد اثرات معاملات و ساير رويدادهاي مشابه در داخل واحد تجاري و در طول زمان براي آن واحد تجاري با ثبات رويهاندازهگيري و ارائه شود و بين واحدهاي تجاري مختلف نيز هماهنگي رويه در باب اندازهگيري و ارائه موضوعات مشابه رعايت گردد .
رعايت استانداردهاي حسابداري موجب ميگردد كه قابليت مقايسه صورتهاي مالي فراهم آيد زيرا به موجب الزامات مندرج در استانداردهاي مزبور، واحدهاي تجاري مختلف بايد براي حسابداري معاملات و رويدادهاي مشابه از رويههاي مشابهي استفاده كنند.
نياز به قابليت مقايسه را نبايد با يكنواختي مطلق اشتباه گرفت و اين خصوصيت نبايد مانع از بكارگيري روشهاي بهبود يافته حسابداري گردد. هرگاه رويه حسابداري مورد استفاده با خصوصيات كيفي "مربوطبودن" و "قابلاتكابودن" سازگار نباشد، براي واحد تجاري ادامه استفاده از آن رويه مناسب نخواهد بود. بهگونهاي مشابه، درصورت وجود رويههاي جايگزين "مربوطتر" و "قابل اتكاتر"، براي واحد تجاري مناسب نخواهد بود كه در رويههاي حسابداري مورد عمل تغيير ندهد.
ثبات رويه
قابل مقايسه بودن مستلزم اين امر است كه اندازهگيري و ارائه اثرات مالي معاملات و ساير رويدادهاي مشابه در هر دوره حسابداري و از يك دوره به دوره بعد با ثبات رويه انجام گيرد و همچنين هماهنگي رويه توسط واحدهاي تجاري مختلف حفظ شود. اگرچه براي نيل به قابل مقايسهبودن، ثبات رويه لازم است اما هميشه به خودي خود كافي نيست. بهطور مثال در دوران تورمي هرگاه دو واحد تجاري كه شرايط اقتصادي و عملكرد آنها عيناً مشابه است از مبناي بهاي تمام شده تاريخي براي اندازهگيري داراييها استفاده كنند، درصورت تحصيل داراييهاي خود در زمانهاي مختلف نتايج متفاوتي را گزارش خواهند كرد.
افشاء
يكي از پيش شرطهاي قابل مقايسهبودن، افشاي رويههاي حسابداري بكار رفته در تهيه صورتهاي مالي و همچنين افشاي هرگونه تغييرات در آن رويهها و اثرات چنين تغييراتي ميباشد. استفادهكنندگان بايد قادر باشند تفاوت بين رويههاي حسابداري براي معاملات و ساير رويدادهاي مشابه را كه توسط يك واحد تجاري طي دورههاي مختلف بكار گرفته شده و رويههايي را كه توسط واحدهاي تجاري مختلف اتخاذ شده است، تشخيص دهند.
از آنجا كه استفادهكنندگان صورتهاي مالي علاقهمند به مقايسه وضعيت مالي، عملكرد مالي و جريانهاي وجوه نقد واحد تجاري در طول زمان ميباشند، ارائـه اطلاعات مقايسهاي براي حداقل يك دوره مالي قبل ضرورت دارد.
قابل فهم بودن
يك خصوصيت كيفي مهم اطلاعات مندرج در صورتهاي مالي اين است كه به آساني براي استفادهكنندگان قابل درك باشد.
ادغام و طبقهبندي اطلاعات
يك عامل مهم در قابل فهم بودن اطلاعات مالي نحوه ارائـه آنهاست. براي اينكه ارائـه اطلاعات مالي قابل فهم باشد لازم است كه اقلام بهنحوي مناسب در يكديگر ادغام و طبقهبندي شود.
توان استفادهكنندگان
صورتهاي مالي براي رفع نيازهاي استفادهكنندگان مختلفي كه از درجات مختلف آگاهي از فعاليتهاي تجاري و اقتصادي و نحوه حسابداري برخوردارند، تهيه ميشود. معهذا اطلاعات مالي عموماً براساس اين فرض كه استفادهكنندگان از آگاهي معقولي در مورد فعاليتهاي تجاري و اقتصادي و نحوه حسابداري برخوردارند و اينكه مايل به مطالعه اطلاعات با تلاش معقولي هستند، تهيه ميشود. درعينحال، اطلاعات پيچيدهاي كه جهت رفع نيازهاي تصميمگيري اقتصادي مربوط تلقي ميشود نبايد به بهانه مشكلبودن درك آن توسط برخي استفادهكنندگان از صورتهاي مالي حذف شود، گرچه اين گونه اطلاعات نيز بايد حتيالمقدور به گونهاي ساده ارائه شود.
محدوديتهاي حاكم بر خصوصيات كيفي اطلاعات مالي
بهندرت ميتوان اطلاعاتي تهيه كرد كه كاملاً مربوط، قابلاتكا، قابلمقايسه و قابل فهم باشد. برخي از مؤثرترين محدوديتها در بندهاي زیر تشريح ميگردد:
موازنه بين خصوصيات كيفي
يكي از محدوديتها اين است كه اغلب نوعي موازنه يا مصالحه بين خصوصيتهاي كيفي ضرورت دارد. بهطور مثال اطلاعاتي كه قابل اتكاتر است اغلب از درجه مربوطبودن كمتري برخوردار است و بهعكس. عموماً هدف، دستيابي به نوعي توازن بين انواع خصوصيات بهمنظور پاسخگويي به اهداف صورتهاي مالي است. اهميت نسبي خصوصيتهاي كيفي در موارد مختلف امري قضاوتي است.
مثال ديگري از تضاد بالقوه بين خصوصيات كيفي، تضاد بين "بيطرفي" و "احتياط" است كه هردوي آنها از خصوصيات مربوط به قابليت اتكا محسوب ميشود. بيطرفي عبارت از عاريبودن از تمايلات جانبدارانه است. معهذا اعمال احتياط بيش از حد معمول، منجربه بيان كمتر از واقع داراييها و درآمدها و بيان بيشتر از واقع بدهيها و هزينهها ميشود. براي اجتناب از اين خطري كه متوجه "بيطرفي" است، "احتياط" را نبايد به عنوان يكانحراف سيستماتيك در اندازهگيري تعبير كرد، بلكه احتياط را بايد نوعي طرز تفكر تعبير كرد كه ارزيابي دقيق ابهامات و توجه هشيارانه به خطرات احتمالي را ميطلبد. حالت مطلوب اين است كه ميزان ترديد ناشي از برخورد محافظهكارانه، كاملاً با تمايل به خوشبيني بيش از حد جبران شود.
به موقع بودن
هرگاه تأخيري نابجا در گزارش اطلاعات رخ دهد، اطلاعات ممكن است خصوصيت مربوط بودن خود را از دست بدهد. ممكن است لازم شود كه مديريت نوعي موازنه بين مزيتهاي نسبي "گزارشگري بهموقع" و "ارائـه اطلاعات قابل اتكا" برقرار كند. براي ارائـه به موقع اطلاعات، اغلب ممكن است لازم شود قبل از مشخص شدن همه جنبههاي يك معامله يا رويداد، اطلاعات موجود گزارش شود كه اين از قابليت اتكاي آن ميكاهد. بهعكس، هرگاه بهمنظور مشخصشدن همه جنبههاي مزبور، گزارشگري با تأخير انجام گردد، اطلاعات ممكن است كاملاً قابل اتكا شود، ليكن براي استفادهكنندگاني كه بايد طي اين مدت تصميماتي اتخاذ كنند بيفايده شود. براي نيل به موازنـه بين خصوصيات مربوطبودن و قابل اتكابودن، باتوجه به الزامات قانوني در مورد زمان ارائـه اطلاعات، مهمترين موضوعي كه بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه چگونه به بهترين وجه به نيازهاي تصميمگيري اقتصادي استفادهكنندگان پاسخ داده شود.
منفعت و هزينه
توازن بين منفعت و هزينه به جاي اينكه يك خصوصيت كيفي باشد يك محدوديت مهم است. منفعت حاصل از اطلاعات بايد بيش از هزينه تهيه و ارائـه آن باشد.
معهذا ارزيابي منفعت و هزينه اساساً يك فرايند قضاوتي است. مضافاً هزينهها لزوماً برعهده استفادهكنندگاني كه از منافع اطلاعات بهره ميبرند قرار نميگيرد. همچنين منافع اطلاعات ممكن است نصيب استفادهكنندگاني غير از آنهايي كه اطلاعات براي آنها تهيه شده است، شود. به دلايل فوق اغلب ارزيابي منفعت و هزينه تهيه و ارائه اطلاعات مشكل است. بااينحال تدوينكنندگان استانداردهاي حسابداري و نيز تهيهكنندگان و استفادهكنندگان صورتهاي مالي بايد از اين محدوديت آگاه باشند.
تصوير مطلوب
اغلب گفته ميشود كه صورتهاي مالي بايد تصويري مطلوب از وضعيت مالي، عملكرد مالي و انعطافپذيري مالي واحد تجاري ارائـه كند. "تصوير مطلوب" مفهومي پوياست كه محتواي آن در پاسخگويي به موضوعاتي از قبيل پيشرفت در حسابداري و تغييرات در نحوه فعاليتهاي تجاري تكامل مييابد. هرچند اين مجموعه مستقيماً به مفهوم "تصويرمطلوب" نميپردازد، انتظار براين است كه در كنار استانداردهاي حسابداري به مرور به تكامل تفسير مفهوم فوق كمك كند (مفاهیم نظری گزارشگری مالی) .
5-2) دارايي نامشهود
بر اساس تعریف ذکر شده در استاندارد حسابداری شماره 17 دارايي نامشهود : به يك دارايي غيرپولي و فاقد ماهيتعيني اطلاق ميشود كه :
الف . به منظور استفاده در توليد يا عرضه كالاها يا خدمات، اجاره به ديگران يا براي مقاصد اداري توسط واحد تجاري نگهداري ميشود،
ب. با قصد استفاده طي بيش از يك دوره مالي توسط واحد تجاري تحصيل شده باشد، و
ج. قابل تشخيص باشد.
1-5-2) خصوصیات داراییهای نامشهود
1) موجودیت عینی ندارند
2) اندازه گیری منافع اقتصادی در آنها دشوار است
3) تعیین عمر مفید آنها دشوار است
4) معمولا به منظور استفاده در عملیات عادی و مستمر واحد تجاری تحصیل می شوند و نه به قصد فروش یا سرمایه گذاری
بنابراین شما می توانید داراییهای نامشهود را با توجه به خصوصیات فوق شناسایی کنید.
اصول بکار رفته در حسابداری داراییهای نامشهود فرقی با اصول حسابداري اموال و ماشين آلات و تجهیزات ندارد یعنی:
الف_ هنگام تحصیل دارایی اصل بهای تمام شده رعایت می شود. ( اصول حسابداری 2، انتشارات سازمان حسابرسی)1.
ب_ در خلال استفاده از آن اصل تطابق هزینه با درآمد رعایت می شود.
ج_ و هنگام فروش مابه التفاوت مبلغ دریافتی با ارزش دفتری به عنوان سود یا زیان شناسایی می شود.
بهای تمام شده داراییهای نامشهود در ترازنامه در قسمت داراییهای نامشهود نشان داده می شود.
هزینه ایجاد و نگهداری و یا احیای داراییهای نامشهود غیر قابل شناسایی (سر قفلي) باید در زمانی که وقوع می یابد به حساب هزینه دوره منظور شود.
همه داراییهای نامشهود صرف نظر از اینکه عمرشان محدود، نامعین یا نامحدود باشد، باید مستهلک شوند.
طبق استاندارد حسابداری داراییهای نامشهود، مدت استهلاک هیچ دارایی نامشهودی نباید از چهل سال تجاوز کند.
برای داراییهای نامشهود به علت نداشتن عینیت ارزش اسقاط در نظر گرفته نمی شود.
بهای تمام شده داراییهای نامشهود باید طی مدت برآورد شده عمر مفید بطور منظم و سیستماتیک مستهلک شود.
در اين کار، معمولا از روش خط مستقیم استفاده می شود مگر آنکه مدیریت دلایل قانع کننده ای برای مناسب بودن روش منظم دیگری داشته باشد.
استهلاک داراییهای نامشهود را به دو طریق می توان ثبت کرد:
1) قیمت دفتری دارایی را بستانکار کرد
2) یا آن را جداگانه در حساب استهلاک انباشته مربوطه ثبت کرد.
انتخاب یکی از این دو روش به عرف و عادت بستگی دارد و از منطق حسابداری ناشی نمیشود.
هزینه استهلاک ××××××××××
حق اختراع ( استهلاک انباشته حق اختراع) ×××××××××
استهلاک دارایی نامشهود بر حسب ماهیت و کار برد آن ، ممکن است به حساب هزینه سربار کارخانه یا به حساب هزینه های عملیاتی یا سایر هزینه ها منظور شود.
برای مثال بخش مستهلک شده حق اختراع مربوط به یک فرآیند تولید، منطقا جزو هزینه های سربار کارخانه است و استهلاک علامت تجاری که برای ترویج یک فرآورده بکار می رود، جزو هزینه فروش است و استهلاک سرقفلی جزو سایر درآمدها و هزینه ها منظور می شود.
روش استهلاک و عمر مفید برآورد شده هر یک از داراییهای نامشهود و همچنین مبلغ استهلاک در دوره مالی مورد گزارش، باید در صورتهای مالی یا در یادداشتهای همراه آنها افشا شود.
مدت زمانی که برای استهلاک دارایی نامشهود منظور شده است باید پیوسته مورد بررسی قرار گیرد تا معلوم شود آيا تجدید نظر در عمر مفید برآورد شده آن به سبب تغییر شرایط یا اوضاع لازم هست یا خیر.
تغییر در برآورد عمر مفید به معنای تغییر در برآورد حسابداری است و بنابراین باید در محاسبه استهلاک منظور شود.
2-5-2) داراییهای نامشهود قابل شناسایی:
داراییهای نامشهود قابل شناسایی داراییهای هستند که موجودیت آنها مشخص و مجزا از واحد تجاری است و بطور جداگانه قابل فروش می باشند.
رایجترین داراییهای نامشهود قابل شناسایی عبارتند از:
1. حق اختراع
2. حق تالیف
3. علائم و نامهای تجاری و فرمولهای سری
حق اختراع
حق اختراع عبارتست از حق انحصاری تولید و فروش محصول یک اختراع خاص برای مدت معین که به اشخاص حقیقی با حقوقی اعطا می شود.
مدت اعتبار ورقه اختراع به تقاضای مخترع 5 یا 10 یا 15 یا 20 سال خواهد بود، در مدت مزبور که باید صراحتا در ورقه اختراع ذکر شود مخترع یا قائم مقام قانونی او حق انحصاری ساخت یا فروش یا اعمال و یا استفاده از دارایی خود را خواهد داشت.
بهای تمام شده حق اختراع خریداری شده عبارتست از قیمت خرید به علاوه هزینه های ضمنی آن:
بهای تمام شده حق اختراع خریداری شده = قیمت خرید + هزینه های ضمنی آن
ثبت خرید حق اختراع به شرح زیر است:
حق اختراع ×××××××××
بانک ××××××××××
حق تالیف
عبارتست از حق انحصاری نظر و پخش و عرضه و اجرای اثر هنری یا نوشته ای که به مدت عمر پدید آورنده و سی سال بعد از فوت او به شخص پدید آورنده و وراث او اعطا می شود.
واحد تجاری ممکن است حق تالیف را با پرداخت حق الامتیاز یا از راه خرید یا از بابت اثری که خود پدید می آورد، کسب کرده باشد.
علائم و نامهای تجاری و فرمولهای سری
این داراییهای نامشهود هم مانند حق اختراع و حق تالیف حقوقی هستند که قابل اجاره و واگذاری یا قابل فروش هستند.
مدت بهره برداری اقتصادی این گونه حقوق تا زمانی است که از آنها استفاده می شود و بهای تمام شده آنها در مدت عمر مفیدشان، یا طی چهل سال، هر کدام که کوتاهتر است، مستهلک می شود.
ارزش علامت تجاری، نام تجاری یا فرمول سری به نسبتی که واحد تجاری موفق شود اعتماد و علاقه مشتریان را به فرآورده خود جلب نماید، افزایش می یابد.
3-5-2) داراییهای نامشهود غیر قابل شناسایی (سرقفلی)
بهترین دلیل برای اثبات وجود سرقفلی این است که نرخ بازدهی خالص داراییهای سرمایه گذاری شده در واحد تجاری مورد نظر، بیشتر از نرخ متعارف سود در واحدهای مشابه است.
سرقفلی چیست؟
اگر ارزش جاری یک واحد تجاری را برآورد کنیم و ببینیم که این ارزش بیش از ارزش مجموع داراییهای مشهود و نامشهود قابل شناسایی آن واحد است، ممکن است این افزایش ارزش یا مابه التفاوت بدلیل وجود داراییهای نامشهودی باشد که شناسایی آنها امکان ندارد.
جدول 1-2 داراییهای نامشهود غیر قابل شناسایی
ارزش جاری کل داراییها70000000کسر می شود:ارزش جاری داراییهای مشهود(40000000)ارزش حق اختراع که در دفاتر منظور نشده است(5000000)بدهیها(10000000)جمع ارزش داراییهای مشهود و نامشهود(55000000)داراییهای نامشهود غیر قابل شناسایی (سرقفلی)15000000
اگر بازده خالص داراییها، بدون محسوب کردن سرقفلی، بیشتر از میزان متعارف باشد، این نشانه وجود سرقفلی است.
سرقفلی منفی
اگر ارزش دفتری خالص داراییها بیشتر از قیمت بازار کل واحد تجاری (ارزش سرمایه ای) باشد.این ما به التفاوت را سرقفلی منفی می نامند.
ارزش سرمایه ای < ارزش دفتری خالص داراییها (ارز جاری کل داراییها – بدهیها)
در مثال بالا ارزش خالص داراییها مساوی 60000000 = 10000000 - 70000000
ارزش سرمایه ای 5000000 ريال سود سالانه بر مبنای بازده 10% مساوی 50000000 ريال ریال خواهد بود مشاهده می کنید که:
50000000 < 60000000
سرقفلی منفی در بسیاری از واحدهای تجاری ناموفق وجود دارد، اما آن را برای گزارش در ترازنامه مجزا نمی کنند و تنها گواه بر وجود آن پایین بودن نرخ بازده خالص داراییها نسبت به نرخ بازده واحدهای تجاری مشابه است.
6-2) ارزش بازار
1-6-2) مديريت مبتني بر ارزش
از مديريت مبتني بر ارزش تعاريف زيادي شده است ، عامل مشتركي كه دراكثر تعاريف به آن اشاره شده است ، اصول ارزش سهامدار مي باشدكه اين موضوع در تعريف ذيل مشاهده مي شود .
« يك رويكرد مديريتي كه ايجاد ارزش براي سهامدار را در مركز فلسفه شركت قرار مي دهد و حداكثر كردن ارزش شركت با توجه به استراتژي شركت و ساختار و فرآيندها مي باشد . در اين رويكرد پاداشها براساس ايجاد ارزش است و بر اساس اين رويكرد معيار سنجش عملكرد مشخص مي شود».
همچنين در مقاله اي كه در زمينه مديريت مبتني بر ارزش توسط واتسون و پيتر ارائه شد ، از مديريت مبتني بر ارزش بعنوان فرآيند مستمري ياد شده است كه مستلزم صرف انرژي زيادي است .« مديريت مبتني بر ارزش فرآيند مستمري است كه با برنامه ريزي استراتژيك شروع مي شود و هدف آن دستيابي به مزيتهاي رقابتي مي باشد ، كه در سايه اين مزيت رقابتي ، سود اقتصادي افزايش و در نتيجه نرخ بازده سهامداران افزايش مي يابد » (روگر و میلس،2003)
مديريت مبتني بر ارزش از رشته مديريت استراتژيك در اواخر دهه 1970 پديدار شد . علاقه به روشها و معيارهاي مبتني بر ارزش آشفتگي ها را در مورد سود حسابداري سنتي از بين مي برد . مديريت مبتني بر ارزش ، اين نكته را كه داده هاي حسابداري نمي توانند يك ديد خوب و آشكار از عملكرد شركت را به نمايش بگذارند تصديق مي كند و بر مبناي مفهومي مي باشد كه عمكرد مالي را بصورت عملكرد اقتصادي ، به بهترين شكل نشان مي دهد .
بيشتر مطالعاتي كه در زمينه ارزش و اندازه گيري ارزش انجام شده است عمدتاً در آمريكا صورت گرفته است . آلفـرد راپاپـورت تعدادي مقـاله در اواخـر 1970 به چاپ رساند و نهايتاً در 1986 « ايجاد ارزش براي سهامدار» را نوشت . جوئل استرن « سود هر سهم محاسبه گر نيست» را در مجله تحليل مالي در 1974 به چاپ رساند و تعدادي متن ديگر در اين زمينه در دهه 1980 و 1990 نوشته شد . تام كپلند ارزيابي را در 1989 نوشت. بنت استيوارت كتاب در جستجوي ارزش را در 1991 و جيم مك تاگارت كتاب ضرورت ارزش رادر 1994 نوشت .
پايه مفهومي و اساسي در اين رويكرد درآمد اضافي است . در مقالات ديگري شالوده اصلي اين رويكرد را درك بهتر از مفاهيم در آمد اضافي ، هزينه سرمايه ، جريان نقدي تنزيل شده مي دانند و تاكنون شركتهاي زيادي خود را به اين روش متعهد كرده اند (استریرینگ،2001، 79).
مديريت مبتني بر ارزش به هر فرد در سازمان مي آموزد كه تصميمات خود را مبتني بر درك خويش از ميزان كمك اين تصميمات به ارزش شركت اولويت بندي كنند. ديدگاهي كه عملكرد شركت را با ارزش آن مرتبط مي سازد. در مفهوم ايجاد ارزش بين شركتهاي بزرگ و واحدهاي تجاري كوچك تفاوت وجود دارد و آن هم بحث مالكيت است كه اين بحث ناشي از تعارض بين منافع سهامداران بعنوان مالكين و مديران به عنوان نمانيدگان آن است (قنبري ، 1382، 61).
هنگاميكه مدير كمتر از صددرصد سهام عادي شركتي را در داشته باشد مسئله نمايندگي بصورت بالقوه بوجود مي آيد . اگر شركت از نوع مالكيت انفرادي باشد ، مديريت در دست مالك است و بنابر فرض ، مالك و مدير بگونه اي عمل مي كند كه رفاه خود را به حداكثر برساند و ممكن است براي به حداكثر رساندن ثروت سهامدار دست به كارهاي پرمشقت نزند ، زيرا بخش كمتري از اين ثروت به اوتعلق خواهد گرفت . بديهي است كه مي توان از برنامه هاي ايجاد انگيزه ، اعمال محدوديت ها و اجراي مقررات انضباطي ، مديران را در مسيري هدايت نمود كه به بهترين شكل ممكن درصدد تامين هدفهاي سهامداران برآيند .
يك مساله بالقوه به نام خطر اخلاقي وجود دارد كه در آن نماينده از جانب خود دست به اقداماتي مي زند كه براي سهامداران قابل هضم نيست . براي كم كردن تضاد منافع نماينده با سهامداران و حل كردن مسئله خطر اخلاقي سهامداران بايد هزينه هاي نمانيدگي را تحمل نمايند . سوال اينجاست كه مديريت مبتني بر ارزش با هدف پاسخگويي به ارزشهاي سهامداران آيا ساير مشاركت كنندگان مهم نظير كاركنان ، مشتريان ، تامين كنندگان ، محيط و اجتماع را ناديده مي گيرد ؟ بستانكاران يا اعتباردهندگان نسبت به بخشی از جریان درآمد شرکت ( برای بازپرداخت اصل و بهره وام ) ادعا دارند ودر صورت ورشکستگی نسبت به دارائي هاي شركت نيز ادعا دارند . حال فرض كنيد كه سهامداراني كه از طريق مديريت اقدام مي كنند ، باعث شوند كه شركت برخي از دارائي هاي بدون ريسك خود را بفروشد و پولهاي حاصل را در يك طرح جديد سرمايه گذاري كند ، كه در مقايسه با دارئي هاي قديمي شركت ، داراي ريسك بسيار بيشتري هستند. افزايش ريسك باعث مي شود كه نرخ بازده مورد نظر مربوط به وامهاي شركت بالا رود و نيز باعث كاهش ارزش اوراق قرضه دست مردم ميگردد . و اگر طرح پر ريسك موفق شود ، بيشتر منافع نصيب سهامداران خواهد شد ، ولي اگر طرح مزبور ناموفق شود دارندگان اوراق قرضه ناگزيرند در اين زيانها سهيم شوند . از ديدگاه سهامداران پول حاصل از قمار مزبور اين است كه « اگر شير بيايد من مي برم ، اگر خط بيايد تو مي بازي » و ترديدي نيست كه اين وضع براي اعتباردهندگان خوب نيست . آيا سهامداران مي توانند و آيا بايد از طريق مديران يا نمايندگان خود بكوشند ثروت اعتباردهندگان را از دست آنها درآورند ، « به اصطلاح آنها را مصادره يا به جيب زنند » بطور كلي پاسخ منفي است زيرا در دنياي تجارت براي رفتار غير اخلاقي جايي وجود ندارد . شركتهايي كه با اعتباردهندگان رفتار نامطلوب يا غيرمنصفانه داشته باشند نمي توانند به بازار اعتبار (وام) دست يابند يا بايد نرخهاي بسيار بالاي بهره و بندهاي محدود كننده قراردادهاي وام را بپذيرند و همه اينها به زيان سهامداران است . پس در بلند مدت به نفع سهامداران است كه از مديران بخواهند با اعتباردهندگان رفتاري معقول و منصفانه داشته باشند و مديران به عنوان نمايندگان سهامداران و اعتباردهندگان بايد بين منافع اين دو طبقه نوعي توازن برقرار كنند و به سبب وجود محدوديت ها ، هر نوع اقدام مديران كه باعث شود ثروت هر يك از گروه هاي ذينفع شركت ، از جمله كاركنان ، مشتريان ، عرضه كنندگان مواد اوليه و جامعه به جيب ديگري برود در نهايت به زيان سهامداران تمام خواهد شد و اقدامهايي كه در جهت به حداكثر رساندن قدرت سهام صورت مي گيرد بايد براي همه گروههاي ذينفع معقول و مطلوب باشد( پارسائيان ،1382، 64) .
2-6-2) مديريت مبتني بر ارزش در عمل
تقريباً نيمي از شركتهايي كه مديريت مبتني بر ارزش را اتخاذ كرده اند نتايج قابل توجهي كسب نكرده اند . يك برنامه موفق مديريت مبتني بر ارزش در واقع به معناي ايجاد تحول زير بنايي در فرهنگ سازماني است . بر اساس گزارش ، شركت نام آوري مانند اي تي . اند . تي در سال 1992 رويكرد مديريت مبتني بر ارزش را برگزيد و استرن و استيوارت را براي كمك به پياده سازي اين الگو به خدمت گرفت . اي تي . اند . تي نيز مانند تمامي شركتهاي كه اين الگو را به كار بسته اند ، اميدوار بود كه تدوين و بكار بستن مقياس هاي جديد سودآوري اقتصادي بتواند در بازار رقابتي و فشرده عملكرد شركت را ارتقاء بخشد . متاسفانه اين برنامه تاثير ناچيزي بر قيمت سهام شركت داشت و در سال 2000 برنامه عملاً متوقف شد . در پايان اين برنامه ، مشاوران تنها كساني بودند كه سود بدست آورده بودند . برخلاف اي تي . اند. تي تجربة بانك انگليس لويدز تي اس بي با موفقيت توام بود . مدير عامل شركت ـ برايان بيتمن ـ بر اين عقيده است كه اين موفقيت مستلزم تحولات اساسي در دور ريختن شيوه هاي كهن است . انقلاب در باورها در يك سازمان بزرگ را مي توان بزرگترين چالش مديريت به شمار آورد . مديريت مبتني بر ارزش بيش از آنكه يك تحول در خصوص مالي باشد يك تحول در فرهنگ محسوب مي شود (هاسپلاگ،2001، 104) .
3-6-2) سازمان چگونه ارزش خلق مي كند؟
زماني ارزش در سازمان ايجاد مي شود كه سرمايه گذاري انجام شده داراي بازده واقعي بالاتري نسبت به بازده مورد انتظار با احتساب ريسك باشد . تفاوت بين 2 و 3 گستره عملكرد ناميده مي شود در صورتيكه 3>2 باشد ارزش تخريب شده است در صورتيكه 3<2 باشد ارزش ايجاد شده است .
نمودار 1-2 ارزش افزوده واقعي
87769730746700
پس ارزش افزوده واقعي با كمك رابطه ذيل محاسبه مي شود :
V = IA (Rr- Ra)
كه در اينجا IA ميزان سرمايه و Rr بازده واقعي و Ra بازده مورد انتظار است . برنامه ريزي براي گستره عملكرد بعد از سنجش ميزان ارزش افزوده شروع مي شود . در اين مرحله در صورتيكه ارزش افزوده ايجاد شده منفي باشد مديريت بايد با انجام اقداماتي سعي در كاهش زيان نمايد و گستره عملكرد مثبت نشانه مناسب بودن اقدامات انجام شده و مزيت رقابتي شركت در صنعت مي باشد و مديريت بايد ميزان سرمايه گذاري را افزايش دهد البته ياد آوري اين نكته مهم است كه ارزش افزوده بالا دريك صنعت سبب ورود رقباي جديد و كالاي جانشين در اين صنعت شده و اين امر باعث كمتر شدن ارزش افزوده مي شود .
بطور خلاصه روشهاي بكار گرفته شده در برنامه ريزي گستره عملكرد به شرح ذيل مي باشد (گلن، 1998، 657) .
نمودار 2-2 روشهاي بكار گرفته شده در برنامه ريزي گستره عملكرد
28041633147000
4-6-2) اندازه گيري ارزش خلق شده
الف) معيارهاي خارجي
1ـ الف ) نرخ بازده كل سهامدار
2ـ الف) ارزش افزوده بازار
3ـ الف) نسبت ارزش بازار به ارزش دفتري
1ـ الف) TSR
بازده كل صاحبان سهام شامل دو جزء سود سهم و تعييرات قيمت سهم مي شود كه به شكل ذيل محاسبه مي شود :
TSR=سال هر سود+قيمت در تغييردوره ابتدا قيمت
سه موضوع مرتبط با TSR بايد مدنظر داشت :
1ـ ارتباط بازده با طبقه ريسك
2ـ بصورت درصد محاسبه مي شود نه بصورت مبلغ
3ـ TSR بستگي به دامنۀ زماني انتخاب شده دارد .
2ـ الف) ارزش افزوده بازار
هدف فرايند مديريت مبتني بر ارزش (مديريت مبتني بر ارزش ) ثروتمند كردن سهامدار تا آنجا كه ممكن است مي باشد . اما چگونه اين افزايش اندازه گيري مي شود . بنت استيوارت و شريكش ابزاري به اسم ارزش افزوده بازار را معرفي كردند . استيوارت چنين مي نويسد : ثروت سهامداران تنها زماني حداكثر مي شود كه تفاوت بين ارزش بازار كل شركت و كل سرمايه بكار گرفته شده زياد شود . اين مابه التفاوت را ارزش افزوده بازار مي نامند . ارزش بازار كل شركت ،ارزش بازار بدهي و حقوق صاحبان سهام است و سرمايه برابر كل دارايي در ترازنامه مي باشد .
ارزش افزوده بازار سنجش موفقيت عملكرد شركت است. يك ابزار اقتصادي است كه با مدل ارزيابي جريان نقدي آزاد در ارتباط است بصورت فرمول زير بدست مي آيد :
ارزش افزوده بازار = سرمايه – ارزش بازار كل شركت
اولين مسأله كه متوجه اين معيار مي شود اين است كه سرمايه براساس ارزش دفتري مشخص مي شود و آيتم هايي چون R&D و آموزش به عنوان هزينه نگريسته مي شوند و سرمايه اي نيستند (همان منبع). قيمت سهم كه عنصر اصلي تشكيل دهنده محاسبات ارزش افزوده بازار است بيشتر به عملكرد مورد انتظار آينده و نه عملكرد گذشته بستگي دارد . براي ارزيابي عملكرد مديريت جهت تعيين حقوق و مزايا يا اجراي برنامه هاي ايجاد انگيزه معمولاً ارزش افزوده بازار نمي تواند كارساز باشد . ارزش افزوده بازار را بايد در مورد كل شركت بكار برد.
مشكل ديگر در رابطه با ارزش افزوده بازار اين است كه نمي تواند بازده نقدي سهامداران را حساب كند . اين مسأله زماني آشكار مي شود كه بخواهيم دو شركت را با هم مقايسه كنيم . فرض كنيد دو شركت با سرمايه يكسان شروع كرده اند و ارزش بازار برابر دارند در اينصورت ارزش افزوده بازار آنها برابر است اما ممكن است كه يكي از شركتها هيچ بازدهي براي سهامداران بدست نياورده در صورتيكه دومي بصورت پايدار آنرا مي پردازد . پس اين شاخص نمي تواند معيار دقيقي براي بررسي عملكرد بين دو شركت باشد .
اگر ارزش بازار بدهي شركت و ارزش دفتري برابر آن باشد در اينصورت ارزش افزوده بازار را مي توان بصورت زير نوشت :
ارزش افزوده بازار = = (ارزش بازار بدهي + ارزش بازار حقوق صاحبان سهام) ((ارزش دفتری + ارزش بازار
مشكل ديگر در رابطه با ارزش افزوده بازار اين است كه تورم موجب تفسير غلط از عملكرد مي گردد . همانطور كه از معادله مشخص است سرمايه ارزش دفتري را مشخص مي كند و در طي زماني كه تورم وجود دارد ارزش دفتري سرمايه، ارزش سرمايه را كمتر از واقع نشان مي دهد بنابراين ارزش افزوده بازار دو شركتي كه كاملاً مشابه هم هستند ( از نظر عملكرد) و يكي از آنها از خيلي وقت پيش شروع به فعاليت كرده است بيشتر مي باشد .
مشكل ديگر اينكه ارزش افزوده بازار يك معيار مطلق است . قضاوت براساس مقدار مطلق به اين معني است كه شركتهايي كه سرمايه زيادي دارند براساس معيار عملكرد ارزش افزوده بازار ، در بالا قرار مي گيرند يعني اندازه سرمايه در مقايسه با كارآيي اثر بيشتري روي ارزش افزوده بازار دارد . پس مقايسه شركتهايي كه اندازه هاي گوناگوني دارند براساس ارزش افزوده بازار منطقي نيست . معيار بعدي قصد دارد كه اين مشكل را برطرف كند (گلن،1998، 687) .
3ـ الف) نسبت ارزش بازار به ارزش دفتري
مزايا :
1ـ ثروت ايجاد شده در طي عمر تجاري شركت را بررسي مي كند .
2ـ مشكل اندازه شركت را تعديل مي كند .
معايب :
1ـ وابستگي به نسبت ارزش بازار به ارزش دفتري براي اندازه گيري عملكرد و برنامه هاي تشويقي ممكن است كه به تصميمات سرمايه گذاري بدي بيانجامد .
2ـ نمي توان فهميد كه نرخ بازده سرمايه گذاري از هزينۀ سرمايه بيشتر است يا خير .
3ـ نمي توان گفت كه چه زماني ارزش ايجاد مي شود .
4ـ تورم نسبت ارزش بازار به ارزش دفتري را مخدوش مي كند و موجب تفسير غلط مي شود.
ب ) معيارهاي داخلي
1ـ ب ) جريان نقدي
2ـ ب ) تجزيه و تحليل ارزش سهامدار
3ـ ب) سود اقتصادي
4ـ ب ) ارزش افزوده اقتصادي
1ـ ب) جريان نقدي
كپلند تفاوت بين جريان نقدي شركت و جريان نقدي حقوق صاحبان سهام و همچنين ارزش شركت و ارزش حقوق صاحبان سهام را برجسته كرد . جريان نقدي شركت مربوط به جريان نقدي كل شركت (يا پروژه)و جريان نقدي حقوق صاحبان سهام مربوط به جريان نقدي در ارتباط با سهامدار مي باشد و جريان نقدي آزاد چنين تعريف مي شود.
FCF = NOPAT + سرمايه گذاري در دارايي ها – هزينه هاي غير نقدي
براساس اين تعريف ارزش شركت عبارت است از :
ارزش فعلي جريانات نقدي بعد از دوران پيش بيني شده + ارزش فعلي جريانات نقدي دوره پيش بيني شده = ارزش شركت
بدهي _ ارزش شركت = ارزش حقوق صاحبان سهام
2ـ ب ) تجزيه و تحليل ارزش سهامدار
اين تجزيه و تحليل اولين بار توسط راپاپورت مطرح شد . فرض SVA اين است كه تغييرات موجود در اجزاء جريانات نقدي آزاد در طي يكسال نسبت به سال گذشته همگي تابعي از تغييرات فروش است و به تغييرات فروش بستگي دارد . از نظر وي 7 عامل در ايجاد ارزش سهيم اند كه عبارتند از :
1ـ نرخ رشد فروش شركت
2ـ حاشيه سود عملياتي
3ـ نرخ ماليات
4ـ سرمايه گذاري در دارايي هاي ثابت
5ـ ميزان سرمايه در گردش مورد نياز
6ـ افق برنامه ريزي
7ـ نرخ بازده مورد انتظار
براي تخمين جريان نقدي ، راپاپورت فرض كرد كه در صد ثابتي از رشد در ميزان فروش شركت وجود دارد و حاشيه سود عملياتي نيز درصد ثابتي از ميزان فروش شركت است و ماليات نيز درصد ثابتي از سود عملياتي است . به اين ترتيب سرمايه در گردش نيز تابعي از افزايش در ميزان فروش است . راپاپورت بر اين باور بود كه تمامي عوامل از جريانات نقدي شركت مرتبط با فروش است .
كه ارزش شركت در روش SVA به شرح ذیل محاسبه می شود
ارزش فعلي سرمايه گذاريهاي غير عملياتي مانند اوراق دولتي + ارزش فعلي جريانات نقدي حاصل از توليد = ارزش شركت
بدهيها – ارزش شركت = ارزش حقوق صاحبان سهام
مزايا :
1ـ سادگي در يادگيري
2ـ سازگاري با ارزيابي سهام بر مبناي جريانهاي نقدي .
3ـ مشخص كردن محرك هاي ارزش (Value Driver) (7 عامل)
معايب :
1ـ در نظر گرفتن درصد ثابتي رشد در محرك هاي ارزش با واقعيت منافات دارد .
2ـ ممكن است باعث گمراهي در انتخاب هدف گردد .
3ـ دسترسي به داده ها در بعضي از شركتها مشكل است (گلن،1998، 608) .
3ـ ب ) سود اقتصادي EP
از نظر اقتصاددانان شركتي توليد ثروت مي كند ، كه بازده سرمايه آن بيشتر از هزينه سرمايه بكار گرفته شده باشد (هميلتون 1777 و آلفرد مارشال 1890) سود اقتصادي ميزان سود شركت بعد از كسر كليه هزينه هاي عملياتي و توليد ، مي باشد يعني :
EP = (ROCE – WACC)* CAPITAL
EP = EBIT (1-T) – WACC *CAPITAL
EBIT: سود قبل از بهره و ماليات WACC: ميانگين موزون هزينه سرمايه
CAPITAL: مجموع ارزش دفتري بدهي و حقوق صاحبان سهام
معايب :
1ـ ترازنامه ميزان سرمايه گذاري واقعي انجام شده را منعكس نمي كند .
2ـ ممكن است كه سود اقتصادي بالا ، NPV منفي به همراه داشته باشد . اگر ارتقاء پاداش مديران بر پايه اين معيار باشد اين عامل مديران را به اين سمت تشويق مي كند كه به پروژه هايي اهميت بدهند كه EP كوتاه مدت بيشتري داشته باشد و بلند مدت را فراموش كنند . پروژه اي ممكن است كه EP كوتاه مدت خوبي داشته باشد ولي NPV آن منفي باشد و ارزش سهامداران را تخريب كند .
3ـ مشكل تخصيص درآمدها و سرمايه بخشهاي مختلف شركت .
براي بكار گيري EP در سطوح پايين شركت بايد سرمايه بكار گرفته در هر قسمت و سود بدست آمده را محاسبه كنيم . از طرفي بسياري از هزينه ها و سرمايه بكار گرفته شده بين چندين واحد مشترك مي باشد و تفكيك و جداسازي اين هزينه ها و درآمدها ممكن نمي باشد . از نظر اقتصادي مقرون به صرفه نيست (گلن،1998، 687) .
7-2) پيشينه تحقيق
تحقيقات داخلي
كرمي و عمراني (1389)در پژوهشي كه آقايان كرمي و عمراني تحت عنوان " تأثير چرخه عمر شركت بر ميزان مربوط بودن معيارهاي ريسك و عملكرد" انجام داده اند به بررسي تأثير چرخه عمر شركت بر ميزان مربوط بودن معيارهاي ريسك و عملكرد پرداخته اند. در اين تحقيق، بازده سهام به عنوان متغير وابسته و معيارهاي ريسك و عملكرد به عنوان متغيرهاي توضيحي در نظر گرفته شده تا ميزان مربوط بودن معيارهاي مزبور با در نظرگرفتن متغير تعديل كننده چرخه عمر شركت بررسي گردد. نخست نمونه آماري با استفاده از متغيرهاي رشد فروش، نسبت سود تقسيمي و مخارج سرمايه اي به شركت هاي در مرحله رشد، بلوغ و افول تفكيك شده، سپس با استفاده از معادلات رگرسيوني چند متغيره و آزمون آماري وونگ فرضيات تحقيق بررسي شده اند. نتايج حاصل از بررسي 518 سال - شركت طي سال هاي 1380 الي 1386 نشان مي دهد كه ميزان مربوط بودن معيارهاي ريسك و عملكرد و نيز توان توضيحي افزاينده معيارهاي ريسك در مراحل مختلف چرخه عمر(رشد، بلوغ، افول) تفاوت معناداري با يكديگر دارند. نتايج حاصل از آزمون آماري وونگ نشان مي دهد كه توان توضيحي افزاينده معيارهاي ريسك در مرحله رشد، داراي بيشترين مقدار و در مرحله بلوغ داراي كمترين مقدار است.
بايزيدي و جبارزاده كنگرلوئي (1388) در پژوهشي كه آقايان بايزيدي و جبارزاده كنگرلوئي تحت عنوان "بررسي و مقايسه قدرت توضيح دهندگي ارزش افزوده اقتصادي، درآمد پسماند و رشد غير عادي سود در تعيين ارزش بازار سهام شركتهاي پذيرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران" انجام داده اند مدل ارزيابي درآمد پسماند، ارزش بازار شركت را تابعي از سود و ارزش دفتري حقوق صاحبان سهام در روش حسابداري شمول كلي و مدل رشد غير عادي سود، ارزش بازار شركت را تابعي از ميزان سود غير عادي در هر دوره مي داند در حالي كه مدل ارزش افزوده اقتصادي، ارزش شركت را بر اساس سود عملياتي خالص پس از كسر هزينه هاي تأمين مالي (از طريق بدهي يا حقوق صاحبان سهام) در روش حسابداري متعارف محاسبه مي كند. در اين پژوهش، تعداد 115 شركت پذيرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران در دورهء زماني 86-82 بررسي شده است. جهت آزمون فرضيه ها از دادههاي تلفيقي استفاده شده است. نتايج اين پژوهش نشان ميدهد كه بين قدرت توضيحي اين مدلها در تعيين ارزش شركتها در حالت كلي تفاوت معني داري وجود ندارد و تقريباً در تمامي موارد، مدل ارزيابي درآمد پسماند نسبت به مدل ارزش افزوده اقتصادي و همچنين مدل ارزش افزوده اقتصادي نسبت به مدل رشد غير عادي سود در تعيين ارزش شركتها داراي قدرت توضيحي نسبي بالاتري است
سعيدي و قادري (1386)در پژوهشي كه آقايان سعيدي و قادري تحت عنوان " بررسي مربوط بودن سود حسابداري، ارزش دفتري گردش وجوه نقد عملياتي و سرمايه گذاري در مدل هاي ارزشيابي مبتني بر قيمت" انجام داده اند به بررسي توان پيش بيني کنندگي ارزش دفتري، سود خالص، گردش وجوه نقد عملياتي و سرمايه گذاري به عنوان نماينده اطلاعات حسابداري در رابطه با ارزش بازار شرکتها پرداخته اند. يافته هاي تحقيق نشان مي دهد که ارزش دفتري و سود حسابداري اقلامي مربوط تر هستند و وارد نمودن گردش وجوه نقد (عملياتي و سرمايه گذاري) در قدرت توضيح دهندگي مدلها افزايش معني داري ايجاد نمي کند.
تحقيقات خارجي
هالتسن و واتز ( 2009)در پژوهشي كه هالتسن و واتز تحت عنوان " ارتباط بين ارزش و قابليت اطمينان دارايي هاي نامشهود: قبل و بعد از IFRS " انجام داده اند، ارزش هاي گزارش شده دارايي هاي نامشهود را قبل و بعد از IFRS در سالهاي 2001 تا 2008 در شركتهاي كشور استراليا مورد بررسي قرار داده اند.
آنها به اين نتيجه رسيده اند که پس از تصویب استانداردهای حسابداری ارزش هاي گزارش شده دارايي هاي نامشهود بسياري از شرکت تغییر کرده است. همچين قابلیت اطمینان دارايي هاي نامشهود تاثیر قابل توجهی از ارزش هاي گزارش شده دارد.
تامپسون و دنيس )2003)در پژوهشي كه رابرت و دنيس تحت عنوان " شواهدي در ارتباط با مربوط بودن اقلام تعهدي يا جريان هاي وجه نقد: موضوع استهلاك " انجام داده اند، براي يافتن شواهدي جهت تاييد اين موضوع، آنان به مقايسه قدرت تفسير سود محاسبه شده بر مبناي حسابداري تعهدي اموال، ماشين آلات و تجهيزات و سود محاسبه شده بر مبناي حسابداري نقدي اموال، ماشين آلات و تجهيزات با يكديگر پرداخته اند، تا بدانند كه كدام يك از آنها بهتر مي تواند سودهاي آتي مجموعه بزرگي از شركت هاي توليدي را تفسير كنند. آنان دريافتند كه سود محاسبه شده از طريق منظور نمودن مخارج سرمايه اي به حساب هزينه دوره، بخش كمتري از انحرافات قيمت سهام را مي تواند توضيح دهد و قدرت تفسير سود محاسبه شده توسط روش استهلاك بيشتر است. اين نتيجه حتي براي شركت هايي كه از يك الگوي منظم سالانه براي مخارج سرمايه اي استفاده مي كنند نيز صدق مي كند.
منابع فارسي:
آذر ، ع ، و منصور مومنی ،1383، " آمار و کاربرد آن در مدیریت" جلد دوم .
انور بايزيدي، م و سعيد جبارزاده كنگرلوئي، 1388، " فصلنامه بورس اوراق بهادار" سال دوم، شماره 7 .
پارسائیان، ع، ١٣٨2،"مدیریت مالی"، چاپ اول، انتشارات آژنگ
سعيدي، م ،و احمد قادري، 1386، "بررسيهاي حسابداري و حسابرسي"، دوره ۱۴ ، شماره ۵۰ ، زمستان ١٣٨٦
عباسي نژاد، ح، 1380، " اقتصادسنجي(مباني و روشها)"، چاپ اول، تهران، انتشارات دانشگاه تهران.
قنبري، ع، 1382، "ارتباط میان ارزش افزوده اقتصادی و نسبتهای مالی در بورس اوراق بهادار تهران"، پایان نامه کارشناسی ارشد
کرباسی یزدی ، ح، 1387، "حسابداری پیشرفته1" ، انتشارات دانشگاه پیام نور، ص 27 تا 29، جلد اول.
كرمي.غ، و حمید رضا عمراني،1389، " مجله پژوهش هاي حسابداري مالي"، سال دوم، شماره سوم، شماره پياپي 5.
علي مدد، م، و نائین ملك آرايي ، 1389 " اصول حسابداری 2"، انتشارات سازمان حسابرسی
كميته تدوين استانداردها ،1386، " استانداردهاي حسابداري ايران"، انتشارات سازمان حسابرسي.
مريدي پور، د ، و احمد موسوي، 1385، پایان نامه کارشناسی ارشد, ،"ارزيابي رابطه بين نسبت ارزش بازار به ارزش دفتري سهام و نسبتهاي نقدينگي".
هندریکسن،الف، و مایکل اف ون بردا، ترجمه علی پارسائیان ،1385 ، "تئوری های حسابداری" ،جلد اول ، انتشارات ترمه
منابع لاتین:
Dennis J. Chambers & Ross Jennings & Robert B. Thompson , (2003) , “Evidence on the Relative Usefulness of Accruals and Cash Flows: The Case of Depreciation.”
Glen, Arnold, (1998), "Corporate Financial Management"
Philippe, Haspelagh,(2004), "Harvard Business Review"
Robert W. Holthausena, Ross L. Watts ,(2009), “ The Value Relevance and reliability of intangible assets: evidevce from Astralia Befor and after Adopting ifrs “, University of Chicago, Graduate School of Business
Roger W.Mills, August , (2003),”HCVI Discussion paper” Value Based Management
Watson , jodi , wells peter ,(2005), “the association Various earnings and cash Flow measures of firm performance and stock returns” , school of accounting , university of technologh , Sydney
Firas N. Dahmash, Robert B. Durand, John Watson (2009) "The value relevance and reliability of reported goodwill and identifiable intangible assets" The British Accounting Review 41 P (120–137)