صفحه محصول - پاورپوینت حجاب، عفاف و پاكدامني

پاورپوینت حجاب، عفاف و پاكدامني (pptx) 14 اسلاید


دسته بندی : پاورپوینت

نوع فایل : PowerPoint (.pptx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد اسلاید: 14 اسلاید

قسمتی از متن PowerPoint (.pptx) :

بنام خدا حجاب، عفاف و پاكدامني در خیابان چهره آرایش مکن از جوانان سلب آسایش مکن زلف خود از روسری بیرون مریز در مسیر چشم ها افسون مریز یاد کـن از آتش روز مـعــاد طره ی گیسو مده در دست باد خواهرم دیگر تو کودک نیستی فاش تر گویم عروسک نیستی خواهرم ای دختر ایران زمین یک نظر عکس شهیدان را ببین خواهر من این لباس تنگ چیست پوشش چسبان رنگارنگ چیست خواهرم این قدر طنازی نکن با اصول شرع لجبازی نکن در امور خویش سرگردان مشو  نو عروس چشم نامردان مشو شعر از: مرحوم آغاسی پند مرد عارف به جوان تازه داماد در یکی از روزهای گرم جوانی که تازه ازدواج کرده بود خود را به نزد عارفی رساند و به او چنین گفت: من از راه دوری آمده ام تا از شما سوالی بپرسم که مدتی است ذهنم را مشغول کرده است. عارف گفت سوالت را ببرس, اگر جوابش را بدانم از تو دریغ نخواهم کرد. مرد گفت: من مدتی است که ازدواج کرده ام و از زندگی ام راضی هستم و دوست ندارم با اشتباهاتم این زندگی را از دست بدهم. اما شنیده ام که اگر من به زنان دیگر نگاه کنم میل خود را به همسرم از دست خواهم داد.آیا این سخن حقیقت دارد؟ چطور چنین چیزی ممکن است ممکن است؟ عارف مدتی تفکر کرد و سپس از مرد پرسید: اگر من ظرفی از شربت به تو بدهم حال تو چگونه خواهد بود؟ مرد گفت : مطمئنا با کمال میل خواهم پذیرفت. عارف بار دیگر پرسید: اگر قبل از آن ده ظرف آب نوشیده باشی حالت چگونه خواهد بود؟ مرد لبخندی زد و گفت: دیگر میل زیادی به آن شربت نخواهم داشت. عارف گفت: جواب سوال تو هم همین طور است. اگر تو به زنان دیگر نگاه نکرده و از آنها چشم پوشی کنی میل زیادی به زندگی خود خواهی داشت. اما در صورتی که به آنان نگاه کنی, اگر همسرت بهتر از آنان هم باشد, دیگر از زندگی ات مانند قبل لذت نخواهی برد. چه لذتى دارد اين حجاب! نمى ‏دانيد؛ واقعاً نمى ‏دانيد چه لذتى دارد وقتى سياهى چادرم، دل مردهايى كه چشمشان به دنبال خوش ‏رنگ ‏ترين زن ‏هاست را مى ‏زند. نمى ‏دانيد؛ واقعاً نمى ‏دانيد چه لذتى دارد وقتى در خيابان و دانشگاه و... راه مى ‏رويد و صد قافله دل كثيف، همره شما نيست. نمي دانيد چقدر لذت‏بخش است وقتى وارد مغازه ‏اى مى‏ شوم و مى ‏پرسم: آقا! اينا قيمتش چنده؟ و فروشنده جوابم را نمى ‏دهد؛ دوباره مى‏ پرسم: آقا! اينا چنده؟ فروشنده كه محو موهاى مش‏كرده زن ديگرى است و حالش دگرگون است، من را اصلاً نمى ‏بيند. باز هم سؤالم بى‏ جواب مى‏ ماند و من، خوشحال، از مغازه بيرون مى‏ آيم. نمي دانيد؛ واقعاً نمي دانيد چه لذتى دارد وقتى مردهايى كه به خيابان مى ‏آيند تا لذت ببرند، ذره ‏اى به تو محل نمى‏گذارند. نمي دانيد؛ واقعاً نمي دانيد چه لذتى دارد وقتى شاد و سرخوش، در خيابان قدم مى ‏زنيد؛ در حالى كه دغدغه اين را نداريد كه شايد گوشه‏ اى از زيبايى ‏هاتان، پاك شده باشد و مجبور نيستيد خود را با دلهره، به نزديك ‏ترين محل امن برسانيد تا هر چه زودتر، زيبايى خود را كنترل كنيد؛ زيبايى از دست رفته‏ تان را به صورتتان باز گردانيد و خود را جبران كنيد. نمي دانيد؛ واقعاً نمي دانيد چه لذتى دارد وقتى جولانگاه نظرهاى ناپاك و افكار پليد مردان شهرتان نيستيد. نمي دانيد؛ واقعاً نمي دانيد چه لذتى دارد وقتى كرم قلاب ماهى‏گيرى شيطان براى به دام انداختن مردان شهر نيستيد. نمي دانيد؛ واقعاً نمي دانيد چه لذتى دارد وقتى مى ‏بينى كه مى ‏توانى اطاعت خدايت را بكنى؛ نه هوايت را. نمي دانيد؛ واقعاً نمي دانيد چه لذتى دارد وقتى در خيابان راه مى ‏رويد؛ در حالى كه يك عروسك متحرك نيستيد؛ يك انسان رهگذريد. نمي دانيد؛ واقعاً نمي دانيد چه لذتى دارد اين حجاب! خدايا! لذتم مدام باد. جواني از انصار در مسير خود با زني روبه رو شد. در آن روز زنان مقنعه خود را در پشت گوش ها قرار مي دادند، چهره آن زن نظر آن جوان را به خود جلب كرد و چشم خود را به او دوخت. هنگامي كه زن از كنارش گذشت، جوان همچنان با چشمان خود او را بدرقه مي كرد، در حالي كه راه خود را ادامه مي داد، تا اينكه وارد كوچه تنگي شد و باز همچنان به پشت سر خود نگاه مي كرد. ناگهان صورتش به ديوار خورد و تيزي استخوان يا قطعه شيشه اي كه در ديوار بود، صورتش را شكافت. هنگامي كه زن رفت، جوان به خود آمد و ديد خون از صورتش جاري است و به لباس و سينه اش ريخته! با خود گفت: به خدا سوگند من خدمت پيامبر(ص) مي روم و اين ماجرا را بازگو مي كنم. هنگامي كه چشم رسول خدا(ص) به او افتاد، فرمود چه شده است؟ و جوان ماجرا را نقل كرد. در اين هنگام جبرئيل نازل شد و اين آيه را نازل كرد: «به مؤمنان بگو چشم هاي خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گيرند. و فروج خود را حفظ كنند، اين براي آنها پاكيزه تر است خداوند از آنچه انجام مي دهيد آگاه است، و به زنان با ايمان بگو، چشم هاي خود را (از نگاه هوس آلود) فرو گيرند، و دامان خويش را حفظ كنند.(نور-30) وسايل الشيعه، ج14، باب 104، ح عطر پاکدامنی نقل شده است: مردی در مدینه بود که همیشه از او بوی خوش به مشام می رسید    روزی شخصی علتش را از او پرسید . گفت : ای مرد ! داستان من از اسرار است و باید این سرّ ، بین من و خدای متعال باقی بماند . آن شخص او را قسم داد و گفت : دست از تو بر نمی دارم تا آن را بیان کنی . گفت : در اول جوانی ، بسیار زیبا بودم و شغلم پارچه فروشی بود . روزی زنی و کنیزی درِ دکان من آمدند و مقداری پارچه خریدند ؛ وقتی قیمت آن ها را حساب کردم ، برخاستند و گفتند : ای جوان ! این پارچه ها را تا منزل ما بیاور تا قیمت آن ها را تو بدهیم . من هم برخاستم و با ایشان به راه افتادم . وقتی رسیدیم ، ایشان داخل شدند و من مدتی بیرون ماندم . بعد از ساعتی ، مرا به داخل خانه دعوت کردند ؛ وقتی داخل خانه شدم ، دیدم آن منزل از فرش های نفیس و پرده های الوان و ظرف های قیمتی زینت شده است . مرا نشاندند و پذیرایی مفصلی کردند . بعد ، آن زن چادر از سر برداشت دیدم زنی بسیار زیبا و خوش اندام است که تا به حال مثل چنین زنی زا ندیده بودم . او خود را به انواع جواهرات و لباس های قیمتی و زیبا آراسته بود . آمد کنار من نشست و با ناز و کرشمه با من سخن گفت . بعد طعام آوردند ؛ سپس به من گفت : ای جوانمرد ! غرض من از خریدن پارچه ، به دست آوردن تو بود وقتی چشمم به او افتاد و مهربانی هایی از او دیدم ، شیطان وسوسه ام کرد . نزدیک بود عقل خود را از دست بدهم و دامنم آلوده شود . در این هنگام الهامی از غیب به من رسید و کسی این آیه را تلاوت کرد : " و أمّا مَن خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفسَ عَنِ الهَوی فَإنَّ الجَنَّهَ هِیَ المَأوی؛ و اما کسی که از مقام پروردگار خویش ترسید و نفس خود را از هوا و هوس نهی کرد، بهشت جایگاه دائمی او خواهد بود . " در این هنگام لرزه ای بر بدنم افتاد و قاطعانه تصمیم گرفتم دامن پاک خود را به گناه آلوده نکنم . آن زن مشغول عشوه گری شد ؛ اما من توجهی به او نکردم و روی خوشی نشان ندادم . چون او مرا بی میل دید ، به کنیزان دستور داد چوب بسیاری آوردند ، دست و پای مرا محکم بستند و روی زمین انداختند . بعد از آن به من گفت : یا مرا به مرادم می رسانی یا تو را به هلاکت می رسانیم ؛ حال کدام را اختیار می کنی ؟ گفتم : اگر مرا قطعه قطعه کنی و به آتش بسوزانی ، مرتکب این عمل زشت نمی شوم و دامن خود را به گناه آلوده نمی کنم . آن ها طوری با چوب مرا زدند که خون از بدنم جاری شد . با خود گفتم : باید حیله ای به کار ببرم و خود را از دستشان نجات دهم . فریاد زدم : مرا نزنید ! دست و پای مرا باز کنید ، من راضی شدم . مرا باز کردند ، من هم راه دستشویی را از آنان سؤال کردم ، داخل شدم و خود را به نجاست آلوده کردم و بیرون آمدم . وقتی آن زن و کنیزان نزد من آمدند ، من هم با دست آلوده به طرف ایشان می رفتم و آنان می گریختند . در این هنگام وقت را غنیمت شمردم و فرار کردم ، آن گاه خود را به آبی رساندم ، جامه های خود را شستم و غسل کردم . ناگاه شخصی آمد لباس های نیکویی به من داد و من هم پوشیدم ، سپس بوی خوشی به من مالید و گفت : ای پرهیزکار ! چون تو پا بر نفس خود نهادی و از آتش روز جزا ترسیدی ، تو را از این بلا نجات دادیم . آن گاه گفت : دل خوش دار که این لباس ، هرگز کهنه و چرک نمی شود و این بوی خوش ، هرگز از تو برطرف نمی گردد . از آن روز تاکنون ، نه لباسم چرک شده و نه بوی خوش ، از بدنم برطرف گردیده است .  منبع : خزینه الجواهر ؛ ص ببخشید آقا ! می تونم به خانومتون نگاه کنم؟ جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی مؤدبانه گفت : ببخشید آقا! من می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟  مرد که اصلاً توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود ، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود ، او را به دیوار کوفت و فریاد زد : " مردیکه عوضی ! مگه خودت ناموس نداری؟ ... می خوری تو و هفت جد و آبادت ... خجالت نمی کشی؟ ..." جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود و عکس العملی نشان دهد، همانطور مؤدبانه و متین ادامه داد : "خیلی عذر می خوام ! فکر نمی کردم این همه عصبی و غیرتی شین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت می برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم ... حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم !" مرد خشکش زد ... همانطور که یقه جوان را گرفته بود ، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد ...

فایل های دیگر این دسته

مجوزها،گواهینامه ها و بانکهای همکار

ساونیپ دارای نماد اعتماد الکترونیک از وزارت صنعت و همچنین دارای قرارداد پرداختهای اینترنتی با شرکتهای بزرگ به پرداخت ملت و زرین پال و آقای پرداخت میباشد که در زیـر میـتوانید مجـوزها را مشاهده کنید