صفحه محصول - پاورپوینت چگونه بنی اسرائیل در نقشۀ خدا جای گرفتند – بخش اول

پاورپوینت چگونه بنی اسرائیل در نقشۀ خدا جای گرفتند – بخش اول (pptx) 15 اسلاید


دسته بندی : پاورپوینت

نوع فایل : PowerPoint (.pptx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد اسلاید: 15 اسلاید

قسمتی از متن PowerPoint (.pptx) :

دوره آموزشی 22 درس- درس 6 چگونه بنی اسرائیل در نقشۀ خدا جای گرفتند – بخش اول CBM 22 lesson course 6 How the children of Israel fit into God´s Plan -1 WEEKLY READINGS READING FOR STUDY PAPER Genesis 37, Isaiah 43 آیاتی برای مطالعه پیدایش باب 37، اشعیا باب 43 ﻓﻬﺮﺳت 1-10 1 The Bible our guide 2 God so loved the World 3 The Return of the Lord Jesus to the earth 4 Thy Kingdom Come 5 The Kingdom of God Peace on Earth 6 How the children of Israel fit into God's Plan -1 7 How the children of Israel Fit into God's Plan -2 8 A Law that could not bring Life 9 God's Promises to Abraham 10 Gods Promises to David 1. ﮐﺘﺎب ﻣﻘﺪس، راﻫﻨﻤﺎي ﻣﺎ 2. ﺧﺪا ﺟﻬﺎﻧﯿﺎن را ﺑﺴﯿﺎر ﻣﺤﺒﺖ ﮐﺮد 3. ﺑﺎزﮔﺸﺖ ﻋﯿﺴﯽ مسیح ﺑﻪ زﻣﯿﻦ 4. ﭘﺎدﺷﺎﻫﯽ ﺗﻮ ﺑﯿﺎﯾﺪ 5. ﭘﺎدﺷﺎﻫﯽ ﺧﺪا، ﺻﻠﺢ و ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺑﺮ زﻣﯿﻦ 6. ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﻨﯽ اﺳﺮاﺋﯿﻞ در ﻧﻘﺸﮥ ﺧﺪا ﺟﺎي ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ - بخش اول 7. ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﻨﯽ اﺳﺮاﺋﯿﻞ در ﻧﻘﺸﮥ ﺧﺪا ﺟﺎي ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ - بخش دوم 8. ﻗﺎﻧﻮﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﻮﺟﺐ ﺣﯿﺎت ﻧﻤﯽ ﺷﻮد 9. وﻋﺪه ﻫﺎي ﺧﺪا ﺑﻪ اﺑﺮاﻫﯿﻢ 10 وﻋﺪه ﻫﺎي ﺧﺪا ﺑﻪ داوود Contents 1-10 ﻓﻬﺮﺳﺖ11-12 11 Bible teaching about Life and death 1 12 Bible teaching about Life and death 2 13 Resurrection 14 The Judgment Seat 15 The Father and the Son 16 God's Holy Spirit 17 Holy Spirit Gifts 18 The Cross 19 The Devil of the Bible 20 Baptism 21 Some Practical Problems 22. Walking in Newness of Life 11. ﺗﺪرﯾﺲ ﮐﺘﺎب ﻣﻘﺪس درﺑﺎرة زﻧﺪﮔﯽ و ﻣﺮگ - ﺑﺨﺶ اول 12. ﺗﺪرﯾﺲ ﮐﺘﺎب ﻣﻘﺪس درﺑﺎرة زﻧﺪﮔﯽ و ﻣﺮگ - ﺑﺨﺶ دوم 13. رﺳﺘﺎﺧﯿز 14. ﮐُﺮﺳﯽِ داوري 15. ﭘﺪر و ﭘﺴﺮ 16. روح اﻟﻘﺪسِ ﺧﺪا 17. ﻋﻄﺎﯾﺎي روح اﻟﻘﺪس 18. ﺻﻠﯿﺐ 19. ﺷﯿﻄﺎنِ ﮐﺘﺎب ﻣﻘﺪس 20. ﺗﻌﻤﯿﺪ 21. ﺑﺮﺧﯽ ﻣﺸﮑﻼت راﯾﺞ 22. ﻗﺪم ﺑﺮداﺷﺘﻦ در زﻧﺪﮔﯽ ﺗﺎزه Contents 11-22 شروع داستان The story of the Israelites really begins with that faithful man Abraham. He had a son in his old age named Isaac, and Isaac had a son named Jacob, who was afterwards called Israel. Jacob had twelve sons, who were the fathers of the twelve tribes of Israel. The youngest but one of these sons was called Joseph, and the story of his life, which we have in the Bible, is one we never get tired of reading. But it is more than a good story - it tells us about important events in the history of the `people of the Bible´ - the Israelites. It gives us, too, a wonderful example of the over-ruling care of God for His people. داستان بنی اسرائیل در واقع با مردی با ایمان به نام ابراهیم شروع شد. او در زمان پیری خود، پسری به نام اسحاق داشت و اسحاق پسری داشت به نام یعقوب که بعداً اسرائیل نامیده شد. یعقوب دوازده پسر داشت و پدر دوازده قبیلۀ اسرائیل شد. کوچکترین پسر او یوسف نام داشت و داستانی که دربارۀ زندگی او در کتاب مقدس می خوانیم، یکی از داستانهایی است که هرگز از خواندن آن خسته نمی شویم. اما آن فراتر از یک داستان خوب است. این داستان به ما از اتفاقات مهم در زمان "مردم کتاب مقدس" (بنی اسرائیل) می گوید. همچنین برای ما مثالهای بسیار شگفت انگیزی دربارۀ حمایت خدا از قوم خود می آورد. The beginning of the story یهودیان در مصر We all remember the story of how Joseph´s jealous brothers sold him as a slave; and, how after many trials, he became governor of Egypt. Then, in a time of famine, his father and his brother came down to Egypt, because-thanks to Joseph, and thanks, of course, to God-there was corn in Egypt. For a time, the Jews (originally called Israelites, or children of Israel) were quite happy in Egypt. But after Joseph´s death, as the number of Jews in Egypt grew more and more the Egyptians began to oppress them, and treat them as slaves. همۀ ما این داستان را به یاد داریم که چطور برادران حسود یوسف او را به عنوان بَرده فروختند و بعد از آن همه رنج، او حاکم مصر شد. سپس در زمان قحطی، پدر و برادرش برای تشکر از او و البته خدا، به این خاطر که غله در مصر موجود بود، به مصر رفتند. در گذشته، یهودیان (که در اصل اسرائیلی یا بنی اسرائیل نامیده می شدند) در مصر کاملاً سعادتمند بودند. اما بعد از مرگ یوسف، تعداد یهودیان در مصر بیشتر شده و ظلم و ستم مصریان بر آنها نیز شدت یافت و با آنها مثل بَرده رفتار می- کردند. The Jews in Egypt آزادی برای برده ها Perhaps you know the story of how God brought these Jewish slaves out of Egypt, under the leadership of a man called Moses, and led them through a barren and deserted land to the borders of the land of Israel.On this long and dangerous journey, God fed them and cared for them. As we read in Nehemiah, chapter 9, verses 20-21, "Thou gavest also Thy good Spirit to instruct them and withheldest not Thy manna from their mouth, and gavest them water for their thirst."Yea, forty years didst Thou sustain them in the wilderness so that they lacked nothing; their clothes waxed not old, and their feet swelled not." احتمالاً شما این داستان را می دانید که چطور خدا این برده های یهودی را از مصر، به رهبری مردی به نام موسی بیرون آورد و آنها را در میان بیابانی در خارج از سرزمین اسرائیل هدایت کرد. در این سفر طولانی و خطرناک، خدا به آنها غذا داد و از آنها محافظت کرد. همانطور که در نحمیا باب 9، آیۀ 20-21 می خوانیم: "روح نیکوی خود را به جهت تعلیم ایشان دادی و من خویش را از دهان ایشان باز نداشتی و آب برای تشنگی ایشان، به ایشان عطا فرمودی و ایشان را در بیابان چهل سال پرورش دادی که به هیچ‌ چیز محتاج نشدند. لباس ایشان مندرس نگردید و پایهای ایشان ورم نکرد." Freedom for the slaves ورود به سرزمین وعده God drove out the wicked tribes who lived in the land of Israel, and gave it to the Jews. He gave them laws, and chose Judges to rule over them. He said to them, "If you disobey, you will be punished." You will read in Deuteronomy, chapter 28, the blessings which God would give them if they obeyed Him, and the curses that were to come upon them if they disobeyed Him. Nearly 400 years went by. During those years, God had appointed Judges to rule over the twelve tribes of Israel. (The descendants of Jacob were divided into twelve family groups, called tribes). خدا قوم های بدکاری را که در سرزمین اسرائیل زندگی می کردند بیرون راند و آنرا به یهودی ها داد. او به آنها قانون های خود را داد و برایشان داورانی انتخاب کرد تا بر آنها حکمرانی کنند. او به آنها گفت "اگر نافرمانی کنید، مجازات خواهید شد". شما می توانید در کتاب تثنیه باب 28، دربارۀ برکاتی که با فرمانبرداری از احکام خدا، و لعنتی که با نافرمانی از او نصیبشان می شد را بخوانید. نزدیک به چهار صد سال گذشت. در طول آن سالها، خدا برای حکمرانی بر دوازده قبیلۀ اسرائیل، داورانی منصوب کرد. (نسل یعقوب به دوازده گروه خانواده تقسیم شدند که هر کدام از آنها یک قبیله نام داشتند). Entry to the promised land پادشاه شاول But the Jews became dissatisfied and wanted a king like the nations around them. In asking for a king, they were refusing to recognize that God was their king. When Samuel, their Judge, told God how they had demanded a king, God said, "They have not rejected thee, but they have rejected Me, that I should not reign over them" (I Samuel, chapter 8, verse 7). God granted their request, and gave them the king they wanted. You may like to read for yourself the interesting story of the anointing of Saul, the first king of Israel. You will find it in I Samuel, chapters 8 and 9. Saul was followed by the great King David, of whom you will be hearing more in a later lesson. اما یهودی ها ناراضی شدند و مثل ملتهای اطراف خود، پادشاه خواستند. آنها با این خواستۀ خود، از تصدیق کردن خدا به عنوان پادشاه خود سر باز زدند. وقتی سموئیل، داور آنها، به خدا گفت که آنها چگونه خواستار یک پادشاه شدند، خدا گفت: "آواز قوم را در هر‌چه به تو گفتند بشنو، زیرا که تو را ترک نکردند بلکه مرا ترک کردند تا برایشان پادشاهی ننمایم" (اول سموئیل باب 8، آیۀ 7) خدا خواستۀ آنها را اجرا کرد و پادشاهی که می خواستند به آنها داد. ممکن است علاقمند باشید داستان مسح شاؤل، اولین پادشاه اسرائیل را خودتان بخوانید. می توانید آن را در اول سموئیل، باب 8 و 9 پیدا کنید. شاؤل توسط داوود، پادشاه بزرگ (که در درس های بعدی بیشتر دربارۀ آن می شنویم) تحت تعقیب بود. King Saul پادشاهیِ تقسیم شده After a long reign of 40 years, David died, and his son Solomon became king.Solomon was very rich, he taxed the people rather heavily. This made the people discontented, and when Solomon died, they came to his son, Rehoboam, and asked him to ease their burden. You will read, in I Kings, chapter 12, how Rehoboam listened to his young friends, instead of taking the advice of the wise old men who had been his father´s counselors. When the people came to King Rehoboam to ask whether he would agree to their request, he answered very unwisely. We read in I Kings, chapter 12, verses 13-14, that the king "answered the people roughly" saying, "My father made your yoke heavy, and I will add to your yoke: my father also chastised you with whips, but I will chastise you with scorpions." بعد از مدت طولانی 40 سال سلطنت، داوود درگذشت، و پسر او سلیمان پادشاه شد. سلیمان بسیار ثروتمند بود و مالیاتهای نسبتاً سنگینی از مردم می گرفت. این موضوع باعث نارضایتی مردم شد و وقتی سلیمان مرد آنها به پسرش رحبعام روی آوردند و از او تقاضا کردند بار مسئولیت آنها را سبکتر کند. می توانید این موضوع را در اول پادشاهان، باب 12 بخوانید که چگونه رحبعام صحبت دوست جوان خود را به نصیحت مردی سالخورده و دانا که مشاور پدرش بود، ترجیح داد. وقتی مردم نزد رحبعام پادشاه رفتند تا پاسخ او را به تقاضای خود بشنوند، او با نادانی بسیار به آنها پاسخ داد. در اول پادشاهان باب 12، آیۀ 13و14 می خوانیم که "پادشاه با خشونت به مردم پاسخ داد" و گفت: "پدرم یوغ شما را سنگین ساخت، اما من یوغ شما را زیاده خواهم گردانید .پدرم شما را به تازیانه تنبیه می‌نمود اما من شما را با عقربها تنبیه خواهم کرد." A divided kingdom Rehoboam

فایل های دیگر این دسته

مجوزها،گواهینامه ها و بانکهای همکار

ساونیپ دارای نماد اعتماد الکترونیک از وزارت صنعت و همچنین دارای قرارداد پرداختهای اینترنتی با شرکتهای بزرگ به پرداخت ملت و زرین پال و آقای پرداخت میباشد که در زیـر میـتوانید مجـوزها را مشاهده کنید