صفحه محصول - پیشینه و مبانی نظری کارکردهای خانواده

پیشینه و مبانی نظری کارکردهای خانواده (docx) 26 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 26 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

مبانی نظری وپیشینه تحقیق کارکردهای خانواده فصل دوم : ادبیات تحقیق ادبیات تحقیق 14 کارکردهای خانواده14 انواع خانواده از بعد تربیتی17 روابط و نظام ارزشی خانواده 19 تاریخچه کودکان استثنائی 20 خصوصیات دانش آموزان دیر آموز21 ملاکهای تشخیص دیرآموزان22 طبقه بندی عقب ماندگان ذهنی 23 علل عقب ماندگی ذهنی 26 ادبيات تحقيق تعاريف مربوط به خانواده در رابطه با خانواده تعاريف زيادي شده است که در ذيل به چند نمونه از آنها اشاره مي شود. خانواده يک گروه خويشاوند است که در اجتماعي کردن فرزندان و برآوردن برخي از نيازهاي بنيادي ديگر جامعه مسئوليت اصلي را به عهده دارد. خانواده از گروهي از آدم ها ترکيب مي شود که از راه خون، زناشويي و يا فرزندپذيري با يکديگر ارتباط مي يابند و طي يک دوره زمان نامشخص با هم زندگي مي کنند. (ثلاثي، 1372، ص 127) يکي از تعاريفي که از جامعيت بيشتري در مورد خانواده ها برخوردار است تعريف خانواده از کارل راجرز مي باشد. «خانواده نظامي نيمه بسته است که نقش ارتباطات داخلي را ايفا مي کند و داراي اعضايي است که وضعيتها و مقامهاي مختلفي را در خانواده و اجتماع احراز کرده و با توجه به محتواي نقش وضعيتها، افکار و ارتباطات خويشاوندي را که مورد تأکيد جامعه است ايفاي نقش مي کند. (فرقاني رئيسي، 1373، ص 141) کارکردهاي خانواده: خانواده به عنوان يک نهاد اجتماعي معمولاً کارکردهاي گوناگون به عهده دارد. ماهيت اين کارکردها و سطح اجزاي آنها بي گمان از فرهنگي به فرهنگ ديگر تفاوت مي کند. 1- تنظيم رفتار جنسي و زاد و ولد: انسانها با آنکه موجودات اجتماعي هستند اما مانند جانوران ديگر ميل و کشش جنسي دارند که بايد برآورده شود. نهادگرايي جنسي به صورتهاي گوناگون در همه جوامع بشري به چشم مي خورد. نمونه هايي از اين نهادگرايي در طرز لباس پوشيدن، ادبيات و افسانه هاي جوامع گوناگون متجلي مي شوند. روابط جنسي يک مقصود عملي و فوري در جامعه دارد که آن تمديد نسل از طريق زاد و ولد طبيعي است. امّا جامعه نيز در تنظيم روابط جنسي مسئوليت دارد. 2- مراقبت و محافظت از کودکان ناتوان و سالمندان از آنجا که کودکان نمي توانند از خودشان نگهداري کنند خانواده مسئوليت اصلي مراقبت جسماني و اقتصادي از آنهاست از اين گذشته خانواده معمولاً مسئول نگهداري و تأمين اقتصادي اعضاي ناتوان و سالمندش نيز به شمار مي آيد. 3- اجتماعي کردن فرزندان: در سراسر تاريخ بشر، خانواده هميشه عامل اصلي اجتماعي کردن اوليه فرزندان بوده است. پس از تولد کودک، خانواده، براي يک دوره زماني به نسبت طولاني، تنها گروهي است که با کودکان تماس گسترده اي دارد. 4- تثبيت جايگاه و منزلت اجتماعي خانواده هر جامعه اي نظامي از قواعد تباري را براي تعيين جايگاه و منزلت اجتماعي متناسب کودکان به کار مي بندد و از اين طريق خويشاوندان و خانواده فرد را مشخص مي سازد. 5- فراهم آوردن امنيت اقتصادي در بسياري از جوامع مبتني بر کشاورزي، خانواده از نظر اقتصادي، هم يک واحد توليد است و هم يک واحد مصرف، خانواده از نظر سنتي مسئول برآوردن نيازهاي اقتصادي بنيادي اعضايش بوده است. (محسن ثلاثي سال 70 ص 132- 131) «انواع خانواده از نظر بعد تربيتي»خانواده از يک ديد ممکن است باز باشد يا بسته خانواده اي را باز گويند که در ارتباط با آن با کسان و خويشاوندان و افراد اجتماع و يا وسايل ارتباط جمعي محدوديتي نباشد شکي نيست که چنين خانواده اي از يک سو مواجه با مزايايي از قبيل کسب فرهنگ، اطلاعات، راه و رسم ها، سنتهاي اجتماعي است و از سوي ديگر مواجه با محدوديت هايي چون بدآموزي، يادگيري آداب و سنن مخدوش و احياناً تهديدات وسايل ارتباط جمعي و از اين قبيل. خانواده اي را بسته گويند که ارتباط اعضاي آن با افراد جامعه و وسايل ارتباط جمعي تحت کنترل باشد شک نيست که در صورت کنترل فوق العاده شديد خانواده از بدآموزي ها در امان ني ماند عوامل خارجي ذهن و انديشه اعضاي آن را آلوده نمي سازد ولي اين خطر هم وجود دارد که اگر روزي اعضاي خانواده به آزادي هايي دست يابند و به شرطي که عمل کنترل برايشان خوب شناخته نباشد به مراتب بي بند و بارتر از ديگران خواهد شد. نيازهاي عقلي تحقيقاتي که درباره رشد فکري اطفال به عمل آمده نشان مي دهد که طفل در هر مرحله از رشد محيط خود را به نحوي مي بيند. و جهان براي او معناي خاص دارد. بنابراين آموزش هر موضوعي در هر سني به طفل مستلزم اين است که آن موضوع را به همان نحوي که طفل محيط خود را درک مي کند در همان معناي خاصي که جهان براي او دارد دربياوريم. بدين ترتيب کودک به تدريج به دنياي خارج و محيطي که در آن زندگي مي کند خو گرفته و بر فهم و ادراک خود مي افزايد. نيازهاي عاطفي برآوردن نيازهاي عاطفي کودکان خيلي مهم است. عواطف طفل تأثيرات دروني اوست نه اعمال و رفتاري که از او سر مي زند چه اين اعمال و رفتار تنها نشان دهنده وجود آن عواطف است. نه خود آنها عواطف محصول عکس العمل فرد در برابر تجارب گوناگون است. پيش از آنکه بتوان در اعمال کودک تغييري ايجاد کرد بايد تأثيرات دروني وي را تشخيص داد. در حالي که کودک هنوز مسائل عقلي را نمي فهمد و درک نمي کند مطالب عاطفي و مهر و محبت، خشونت غضب توجه و بي اعتنايي در او تأثير مي گذارد. (عظيمي، سال 1372، ص 162- 161- 160) روابط و نظام ارزشي خانواده شايد بتوان گفت مهمترين عامل مؤثر در شکل گيري نگرش دانش آموزان نسبت به تحصيل خانواده است. اينکه والدين با تحصيل دانش آموزان و درس و تحصيل او چگونه برخورد مي کنند و در الگوهاي تربيت خود براي چه نوع رفتارهايي ارزش قائل مي شوند. ارزشهاي خانواده نه تنها در انگيزه و پيشرفت تحصيلي فرزندان تأثير بسزايي دارد بلکه در رفتار و چگونگي سازگاري آنان با شرايط و موقعيت هاي آموزشي نيز نقش تعيين کننده اي را ايفا مي کند. هنگامي که بين ارزشهاي خانواده و ارزشهاي مدرسه هماهنگي موجود باشد دانش آموز بهتر مي تواند با موقعيت آموزشي سازگار شود. از طرف ديگر ناهماهنگي بين ارزشهاي خانه و مدرسه در کودک تعارض ايجاد مي کند و سازگاري او را مختل مي سازد که طبعاً بر يادگيري و پيشرفت تحصيلي او تأثير زيانبار بر جاي مي گذارد. (پاشا شريفي سال 1373 ص 22) تاريخچه کودکان استثنايي: عقب ماندگي ذهني يا به اصطلاح ديگر نارسايي رشد قواي ذهني موضوع تازه و جديدي نيست بلکه در هر دوره و زمان افرادي در اجتماع وجود داشته اند که از نظر فعاليت هاي ذهني در حد طبيعي نبوده اند بخصوص از روزي که بشر زندگي اجتماعي را شروع کرده موضوع کساني که به عللي قادر نبوده اند خود را با اجتماع هماهنگ سازد مطرح بوده است. تا اوايل قرن نوزدهم کتاب يا رساله علم قابل قبولي در زمينه عقب مانده ها و افراد مبتلا به اختلالات رفتاري نوشته نشده بود. در حقيقت اولين دوره توجه به مسائل بيماران رواني و عقب ماندگي هاي ذهني انقلاب کبير فرانسه و برابري حقوق بشر بود. و در همين برنامه هاي انقلابي بود که مراقبت، درمان و آموزش کليه افرادي که به سن تحصيل رسيده بودند مطرح شد و انقلاب صنعتي دولتها را به تعليم و تربيت کليه افراد کشور موظف کرد و از همين جا مسأله کودکان استثنايي مورد توجه قرار گرفت. (ميلاني فر، سال 1370، ص 25-14) خصوصيات دانش آموزان ديرآموز 1- در درک مفاهيم و يادگيري مطالب، کندتر از متوسط کلاسند. 2- در تشخيص روابط پيچيده ضعيفند. 3- از درک مفاهيم انتزاعي يا مجرد عاجزند. 4- براي يادگيري مطالب درسي به تمرينهاي بيشتري نياز دارند. 5- دامنه معلومات عمومي آنان نسبت به همسالان خود محدودتر است. 6- خزانه لغت محدودتري نسبت به همسالان خود دارند و از دستور زبان ساده اي (که ويژه دانش آموزان کوچکتر است) استفاده مي کنند. 7- در خواندن و فهميدن کتابهاي درسي دچار اشکال هستند. (نادري و نراقي، ص 40) «ملاک هاي تشخيص ديرآموزان» (1) در زمينه کليه دروس در يادگيري از خود ضعف نشان مي دهد. (2) مطلب را دير ياد گرفته بعد از چند روز اکثر قسمت هاي آن را فراموش مي کند. (3) به علت ضعف حافظه نياز به تکرار مستمر دروس دارد. (4) در زمينه هاي ادراکي، حافظه و حل مسايل و ارتباط اجتماعي با مشکل روبروست. (5) در کلاس هاي اول و دوم دبستان نمرات متوسطي در کليه دروس به دست مي آورد. (6) در کلاس هاي چهارم و پنجم دبستان و دوران راهنمايي، حتي با کمک ديگران، با نمرات پايين و تجديدهاي متعدد هر کلاس را طي مي کند. (7) اعتماد به نفس ندارد و خود را حقير احساس مي کند. (8) گاه براي دفاع از خود به اعمال خشونت آميز دست مي زند و دچار افسردگي مي باشد. (فرقاني رئيسي، 1372، ص 194) طبقه بندي عقب ماندگان ذهني: علماي تعليم و تربيت با ديدگاه آموزشي و پرورشي افراد عقب مانده را معمولاً به چهار گروه تفکيک مي نمايند. الف- گروه ديرآموز ب- گروه افراد عقب مانده ذهني آموزش پذير ج- گروه افراد عقب مانده تربيت پذير د- کودکان عقب مانده ذهني کاملاً متکي و حمايت پذير. الف- گروه کودکان و دانش آموزان ديرآموز اين گروه از افراد به علت کمي رشد ذهني قادر به فراگيري مطالب و حل مسائل همانند افراد عادي و همسن و سال خود نيستند. ديرآموزان در واقع در ميان گروههاي عقب مانده ذهني از بالاترين درجه رشد ذهني برخوردار بوده و بزرگترين گروه از گروه هاي عقب مانده ذهني را تشکيل مي دهند بهره هوشي آنها حدود 80 تا 90 درصد مي باشد. درصد قابل توجهي از جمعيت دانش آموزان مدرسه رو که معمولاً نمي توانند همراه و همگام ساير همکلاسان، همسالان خود در تحصيل و يادگيري مطالب باشد از اين گروهند. اين گروه از دانش آموزان از نظر تحصيل ضعيف امّا معمولاً از نظر جسماني- حسي و حرکتي، عاطفي، اجتماعي و... با ديگر همکلاسان خود در مدارس عادي تفاوت چندان ندارند. باتوجه به ويژگي هاي دانش آموزان ديرآموز عموماً متخصصين تعليم و تربيت عادي و استثنايي را عقيده بر اين است که اين قبيل دانش آموزان از آنجايي که از نظر رشد ذهني تفاوت کمي با دانش آموزان عادي دارند بهتر است در مدارس عادي و همراه ساير همکلاسان خود تحصيل نمايند. ويژگي بارز عقب ماندگان ذهني به ويژه ديرآموزان آن است که دير مي آموزند و زود فراموش مي نمايند. لذا تأکيد بر تکرار و استمرار آموزشي ضرورتي بر همين اساس است و حصول موفقيت فقط در سايه صبر و شکيبايي و استمرار در سايه آموزشي و پايدار در آن است. ب- گروه دانش آموزان عقب مانده ذهني آموزش پذير اين افراد حدود 2 درصد از کل کودکان سنين مدرسه رو را تشکيل مي دهند و بهره هوشي آنان حدود 70 تا 50 درصد مي باشد. دانش آموزان عقب مانده ذهني آموزش پذير نمي توانند بهره لازم و کافي را از برنامه هاي آموزشي کلاس هاي معمولي ببرند. اين کودکان در هر حال آموزش پذير بوده و قادر به فراگيري حداقلي از اطّلاعات عمومي و درس هاي رسمي از کلاس از قبيل خواندن و نوشتن و حساب کردن و مهارت هاي مناسب شغلي بوده و مي توانند در اداره زندگي خود از تحصيل خويش بهره مند شوند. ج- گروه کودکان عقب مانده ذهني تربيت پذير اين گروه از کودکان حدود (سه دهم درصد) کل جامعه را تشکيل مي دهند و از نظر هوشي گروه عقب ماندگان تربيت پذير از حدود 50 تا 25 درصد بهره هوشي برخوردارند. عقب ماندگي اکثر کودکان عقب مانده ذهني تربيت پذير به دلايل بيماري، ضايعات مغزي و اختلالات داخلي، ناسازگاري ژنتيکي و غيره مي باشد. اين افراد فاقد توان اداره زندگي به طور مستقل و خودکفايي اجتماعي و اقتصادي لازم هستند. اين کودکان به طور موسوم نياز به حمايت و سرپرستي و هدايت دارند. د- کودکان عقب مانده ذهني کاملاً متکي و يا حمايت پذير اين کودکان به علت عقب ماندگي شديد ذهني و بدني قادر به يادگيري و تربيت پذيري در امور خود ياري و انطباق با محيط و سازگاري اجتماعي نمي باشد. بهره هوشي آنان کمتر از 25 درصد مي باشد و به همين دليل نياز فوق العاده به کمک مستمر در انجام کارهاي شخصي دارند. اين کودکان هرگز توانايي آموختن، صحبت کردن يا انجام ساده ترين امور زندگي از قبيل خوردن و پوشيدن را ندارند. (افروز سال 1375 ص 42 تا 45) علل عقب ماندگي ذهني علل عقب ماندگي ذهني را مي توان به سه مرحله در رابطه با تولد کودک تقسيم کرد. الف: علل قبل از تولد که شامل عوامل ژنتيکي و مادرزادي مي باشد. ب: عوارض هنگام تولد که شامل عارضه هاي زمان تولد مي باشد. ج: علل بعد از تولد که شامل بيماري هاي مختلف، تصادفات، ضايعات گوناگون عصبي و مغزي و عوامل محيطي و فرهنگي مي باشد. الف: عقب ماندگي ذهني قبل از تولد اختلالات ژنتيکي: گروهي از عقب ماندگي هاي ذهني در آغاز انعقاد نطفه (شروع حاملگي) مشخص مي گردند. عوامل و مشکلات وراثتي باعث ايجاد اختلالات در رشد جسمي و ذهني کودکان مي گردد. کودکاني که به علت اختلالات ژنتيکي دچار عقب ماندگي مي شوند داراي خصوصيات جسمي و ذهني يکسان نمي باشند. عامل همخوني: اين عامل در ايجاد ناهنجاري هاي هوشي تأثير فراوان دارد. در ميان اقليت ها و روستاييان و خانواده هايي که ازدواج با نزديکان همخون مانند دخترعمو و پسرعمو يا عمه زاده يا دايي زاده و خاله زاده و امثال آنها متداول است درصد عقب ماندگي ذهني بيشتر از ديگران است. الکليسم: اعتياد والدين به مشروبات الکلي موجب مسمويت شده و به وسيله ژن مسموم توليد نقص هوشي و ضعف عمومي در رشد طبيعي مي شود و موجب عقب ماندگي عمومي و گاه ناهنجاري هاي رشد مي گردد. سرخجه و بيماري هاي عفوني: سرخجه و ديگر بيماري هاي عفوني چنانچه همراه با تب وخامت شديد باشد در دوران بارداري مادر به ويژه در ماه هاي اول بارداري سبب عقب ماندگي ذهني و ديگر نقيصه هاي بدني مي گردد. سوء تغذيه و اختلالات غدد داخلي: کمبود ويتامين هاي ضروري و عدم تغذيه غذايي لازم و سوء بهداشت در نارسايي هاي رشد جنيني و همچنين عقب ماندگي ذهني مؤثرند. ويژگي هاي عاطفي و رواني: در بعضي از مواقع تأثيرات و هيجانات شديد و ناگهاني و مستمر مادر در دوران بارداري موجب ايجاد تحولات و تغييرات و احتمالاً اختلالاتي در غدد داخلي مي گردد. در مواردي که اين گونه هيجانات دائمي و مستمر که غالباً با تشويق و اضطراب و ناراحتي هاي خانوادگي و محيطي همراه است موجب بروز اختلالات بر روي جنين و گاه از عوامل عقب ماندگي ذهني مي گردد. ب: عوامل مربوط به هنگام تولد ضايعات مغزي از متداول ترين ضايعات زمان زايمان است و مهمترين علل عقب ماندگي ذهني محسوب مي گردد. زايمان هاي سخت و پيچيده، بيهوشي طولاني، دشواري استنشاق، استفاده از وسايل جراحي، تولد زودرس و مشکلات ديگر باعث مختل ساختن سيستم مرکز عصبي، عقب ماندگي ذهني مي گردد. ج: عوامل عقب ماندگي ذهني بعد از تولد از جمله عوامل مهم بعد از تولد که در بروز عقب ماندگي ذهني مؤثرند به شرح زير مي باشد: منژيت: اين بيماري ها بخصوص در هفته ها و ماه هاي اول تولد اثري نامطلوب به روي کودک دارند و اگر با تب شديد همراه باشد تأثير بر رشد هوشي کودک و در نتيجه عقب ماندگي ذهني نيز بيشتر مي شود. مسمويت ها: در برخي از موارد مسمويت هاي غذايي و دارويي در کودک به ويژه در دوران شيرخوارگي و خود سالگي سبب ضايعاتي در سيستم عصبي و مغزي و بالنتيجه عقب ماندگي ذهني مي گردد. ضربه هاي وارده بر مغز کودک: در بسياري از موارد ضربه هاي وارده بر مغز کودک مخصوصاً در سنين اوليه که هنوز جمجمه کودک محکم و استخواني نشده است سبب ضايعات مغزي و بالطبع عقب ماندگي ذهني و يا اختلالات حسي و حرکتي مي شود. کمبود غذا و سوء تغذيه: سوء تغذيه و فقدان يا نارسايي بعضي از موارد غذايي لازم براي رشد طبيعي کودک موجب اختلال در رشد عمومي و بعضاً ناتواني عصبي و ناهنجاري رواني گشته و عقب ماندگي ذهني را سبب مي گردد. مشکلاتي که کودک عقب مانده در خانه ايجاد مي کند: خانواده هايي که از کودکان عقب مانده شان در خانه مراقبت مي کنند در محاصره مسائل تنوع در همه ي اشکال و اندازه ها قرار دارند. اين مسائل با ميزان عقب ماندگي کودک، معلوليت جسمي و هيجاني همراه با آن، ارزش ها، علايق و شرايط خارجي ديگر اعضاي خانواده فرق مي کند. برخي از خانواده ها به واسطه خشم، انتقادات همسايگان، و کاهش وقت و منابعي که بايد صرف ديگر کودکان شود، دچار تنگنا مي شوند. يکي از مسائل حاد مادران عبارت از مسئوليت هاي اجتناب ناپذير آنها در باب کودک عقب مانده است. در خانواده هاي بهنجار پاسخ طبيعي به فشاري که بر بودجه خانواده وارد مي شود به معني کار کردن مادر در خارج از خانه است، و شيوه زندگي معاصر اغلب مشتمل است بر کار کردن مادر حتي در فقدان نيازهاي مادي يا عدم شدت آن. به علاوه افزايش نرخ طلاق در بين جمعيت کل درست همان طور است که گريبانگير کل خانواده هاست. گريبانگير خانواده هايي که داراي کودک عقب مانده اند نيز مي باشد. (نانسي ام- رابينسون- هالبرت بي- ترجمه فرهاد ماهر سال 1377 ص 630) اهميت اقتصادي- اجتماعي خانواده پژوهشگران در نتيجه تحقيق دريافته اند افرادي که به خانواده هاي نيازمند و محله هاي فقيرنشين تعلق دارند غالباً از لحاظ يادگيري و پيشرفت هاي درسي از خانواده هاي طبقه متوسط وضع پايين تري داشته اند. کودکان طبقه پايين به دليل عدم برخورداري صحيح و کافي از غذا لباس شايسته، مسکن و... کمتر به دانش اندوزي پيشرفتهاي درسي علاقه نشان مي دهند. از مدتها پيش معلوم شده است که تفاوتهاي آشکاري بين هوش کودکان برحسب سطح اجتماعي اقتصادي والدين آنها وجود دارد. هر اندازه در مقياس شغلي و اجتماعي بالاتر رويم، متوسط کودکان در آزمون هاي هوشي به همان اندازه بيشتر خواهد شد. تعداد کودکان باهوش در محيط هاي اجتماعي، اقتصادي پايين است. برعکس کودکان عقب مانده هوشي در محيط هاي اجتماعي اقتصادي فقير بيشتر از تعداد آنها در محيط هاي اجتماعي اقتصادي غني است. (گنجي سال 73 ص 55) «سواد والدين» برخي از دانش آموزان در امور تحصيل خود نيازمند به ساعات آموزشي در خارج از اوقات رسمي کلاس و مدرسه هستند. اين قبيل دانش اموزان کساني هستند که به دلايل متعددي مدت آموزشي کلاسيک مدرسه براي آنها کافي نبوده، لازم است پس از خروج از مدرسه کمک هاي آموزشي اضافي از منابع ديگر دريافت کنند مهمترين منبع کمک آموزشي خارج از مدرسه مخصوصاً براي دانش آموزان دوره ابتدايي والدين هستند باسواد علاوه بر نقش کمک رساني در آموزش فرزندان نقش دوجانبه دارد. از يک سو براي آنها جنبه کمک آموزشي دارد و از سوي ديگر انگيزه اي براي درس خواندن آنها مي شود. امّا بيسوادي والدين آسيب دوجانبه اي دارد اين قبيل والدين نه تنها نمي توانند از نظر آموزشي کمکي به کودکان خويش نمايند بلکه يک الگوي تقليدي نامناسب براي فرزندان خود هستند. (مکوندي سال 73 ص 23) «هوش کودکان با وسعت خانواده نسبت عکس دارد» در بعضي از تحقيقات معلوم شده است که بين سطح هوش و تعداد فرزندان خاواده ها رابطه معکوس وجود دارد. به عبارت ديگر هرچه تعداد فرزندان خانواده ها بيشتر باشد متوسط هوش فرزندان در مقايسه با خانواده هاي کم اولادتر کمتر مي شود. يکي از دلايل احتمالي اين امر آن است که تعداد فرزندان خانواده هاي سطح پايين اقتصادي اجتماعي و فرهنگي به طور متوسط بيش از خانواده هاي سطح بالاست. توانايي و انگيزه يادگيري کودکان با سطح اقتصادي اجتماعي خانواده هاي آن رابطه وجود دارد. (پاشا شريفي سال 75 ص 37) به عقيده دانشمنداني که در اين زمينه به تحقيق دست زده اند، خانواده هاي بزرگ از داشتن روابط لازم و کافي با بزرگسالان محروم مي مانند و اين به عقب ماندگي نسبي هوش آنان منجر مي شود يکي از روانشناسان به نام (رابرت زايونگ) مدلي از خانواده موسوم به (مدل انبوه) را در سال 1976 ارائه داد که درباره اندازه خانواده است و اين مدل نشانگر آن است که هرچه خانواده بزرگتر و پرجمعيت تر شود فاصله بين کودکان کمتر مي گردد. (همان منبع ص 71) «عملکرد روان شناختي خانواده هاي کودک معلول» خانواده به عنوان محيطي که کودکان عقب مانده بيشترين وقت خود را در آن مي گذراندند در اين تحقيقات نشان داده اند که خانواده هاي کودکان معلول نسبت به خانواده هاي کودکان عادي در معرض تنديگي و افسردگي بيشتري هستند. در امر سازگاري، با مشکلات بيشتري مواجهند. انسجام خانوادگي کمتري دارند با مشکلات اقتصادي بيشتري دست به گريبان هستند و در فعاليتهاي اجتماعي کمتر شرکت مي کنند. اگرچه محققان در مورد ارتباط اين متغيرها نظرات متفاوتي دارند اما بر اين موضوع که اين والدين و کودکان آنها در زندگي دچار مشکلاتي هستند، توافقي همگاني وجود دارد نکته قابل توجه اينکه به رغم اين پيامدهاي شناخته شدهف کوشش هاي ناچيزي در جهت کاهش تنشهاي حاصل از آنها صورت گرفته است. به لحاظ اهميت نقش خانواده و به ويژه والدين در امر آموزش کودکان عقب مانده ذهني متخصصان بايد اطلاعات و مهارت هاي متناسب با نيازهاي کودک را به والدين ارائه و آموزش دهند. (ابراهيمي سال 1375 ص 30) «تغذيه و سلامتي» قرآن کريم رابطه اي بين غذا و عمل قائل است و انجام عمل صالح را در سايه بهره گيري از طيبات مطرح مي سازد. اصل 4 اعلاميه حقوق کودک مي گويد: کودک حق دارد از غذا و مسکن و در موقع لزوم از مراقبت پزشکي برخوردار گردد. و اين خود نشان دهنده ي اهميت آن است و بالاخره در اهميت غذا مي توان گفت همگان اتفاق نظر دارند و قائلند که سوء تغذيه از عوامل مرض، بدرفتاري و بسياري از ناهنجاري هاي ديگر است. (قائمي، سال 73، ص 59) زندگي اجتماعي براي انسان ها ضروري مي سازد و نوزادان را که سرمايه هاي فرداي جوامع بشري را تشکيل مي دهند بيشتر مورد توجه قرار دهند. با آنکه غذاي کافي و متعادل تنها شرط سلامتي افراد نمي باشد ولي تغذيه يکي از عوامل است که با کم بها گرفتن آن سلامت کامل قدرت و توانايي حداکثر هرگز حاصل نمي گردد. فرد گرسنه قادر به درست فکر کردن، کار و آموزش نيست و توانايي استفاده از امکانات موجود را ندارد. سوء تغذيه سبب پيدايش زمينه هاي نامناسب در سلامت جسم، روان و رشد و نمو گروهي مي گردد. (خاقاني، سال 75، ص 25) «سازگاري اجتماعي عقب ماندگان ذهني» سازگاري اجتماعي عقب ماندگان ذهني، در درون موقعيتهاي گوناگون چون خانواده جامعه تسهيلات مراکز حمايتي و موقعيت هاي مشابه ديگر صورت مي گيرد. از نقطه نظر زيستي، رواني و اجتماعي، خانواده مهمترين واحد تقليد و يادگيري اوليه انسان است. تلاش براي اجتماعي کردن کودک عقب مانده به ويژه در دوران کودکي با تنش عصبي بسياري همراه است. زيرا توجه و مراقبت مداوم که نياز اين کودکان است به ويژه در مورد عقب ماندگان ذهني شديد براي والدين از نقطه نظر عاطفي بسيار دشوار است. بسياري از والدين کودکان عقب مانده ذهني، در کليتهاي تشخصي انواع مشکلات عاطفي چون احساس گناه، افسردگي، خشم، نوميدي و غيره را از خود نشان مي دهند. به دليل توقع مداوم از والدين و فرآيند کند و آهسته اجتماعي شدن کودک عقب مانده و نيز تعداد بي شماري از مشکلات عملي، زندگي کردن با کودک عقب مانده ذهني را دشوار مي سازد. (نوابي نژاد، سال 1373، ص 58) «سازگاري هاي خانواده کودک معلول» نوع ارتباط کودک عقب مانده ذهني با والدينش بسيار مهم است و اين اهميت اگر بيش از ارتباط کودک طبيعي با خانواده خود نباشد، در همان رديف است. شخصيت او شامل ثبات يا عدم ثبات عاطفي تا حدي قابل ملاحظه، بازتابي از ثبات شخصيت والدين او است والدين کودکان عقب مانده در شرايط دشواري قرار دارند. زيرا از لحاظ اجتماعي ممکن است بخاطر فرزندشان احساس شرم کنند و اين احساس شرم امکان دارد به طرد کردن کودکان به طور آشکار يا پنهان بيانجامد. خوشبختانه همه والدين به وجود کودک عقب مانده در حلقه ازدواج پاسخ منفي نمي دهند. والديني که از نظر آموزشي در سطح خوبي هستند تمايل دارند به کودک عقب مانده خود به عنوان يک تهديد بنگرند. در نتيجه ممکن است او را طرد کنند يا محدوديت هاي هوشي او را نپذيرند. پذيرش يک حقيقت يعني پذيرش محدوديت قدرت ذهني، کليد اساسي بهداشت رواني و شايستگي اجتماعي تمام کودکان عقب مانده ذهني به ويژه عقب ماندگان سطحي است. (احدي، سال 70، ص 80) «آموزش کودکان ديرآموز: يکپارچه سازي يا جداسازي» با توجه به ويژگي هاي دانش آموزان ديرآموز، متخصصان تعليم و تربيت عادي و استثنايي عموماً بر اين باورند که چون اين قبيل دانش آموزان از نظر رشد ذهني تفاوت کمي با دانش آموزان عادي دارند بهتر است در مدارس عادي و همراه ساير همسالان خود تحصيل کنند. (فرهاد ساهر سال 72، ص 55) تحليل يازده مطالعه که طي سالهاي 84-1875 انجام شده، نشان داده که دانش آموزان مبتلا به ناتواني در موقعيت يکپارچه و در مقايسه با موقعيت هاي جدا، به سطح بالاتري از مهارتهاي تحصيلي نايل مي شوند. بسياري از برنامه هاي تابع اصل جداسازي کودکان که در گذشته اجرا شده به زيان ناتوانان بوده است. نتايج پژوهش هاي زيادي نشان مي دهد که دوره هاي تربيتي جدا بريا دانش آموزان ناتوان، به طور نسبي ثمربخش نبوده است. البته نتايج بعضي پژوهش ها نيز حاکي از آن است که گاه کنار آمدن با برنامه هاي سنگين و فشرده که در موقعيت هاي يکپارچه براي کودکان ناتوان وجود دارد براي آنان مشکل است به هر حال براي دفع تناقضات ذکر شده راهبرد يکپارچه سازي از طريق دائر نمودن کلاسهاي ضميمه درون مدرسه عادي و مختص دانش آموزان ديرآموز فضاي تحصيلي در مدارس ايجاد مي کند که در عين ايجاد نقاط قوت مربوط به روش يکپارچه سازي نقايص و ضعف هاي ناشي از ادغان صد در صد دانش آموزان را نيز کمرنگ و تعديل نمايد. در تحقيقي که توسط مصطفي اکبري در رساله ي کارشناسي ارشد خود در اين مورد نموده به اين نتيجه رسيده که نمره هاي آزمون پيشرفت تحصيلي و معدل درسي دانش آموزان دختر ديرآموز استفاده کنند از کلاسهاي ويژه بالاتر از دانش آموزان استفاده کننده از کلاس عادي است. (توکلي، سال 1376، ص 53) (نتيجه) با توجه به مطالب مشروحه در رابطه با خانواده و نقش آن در پيشرفت تحصيلي دانش آموزان به اين نتيجه مي رسيم که خانواده به عنوان سنگ زيربناي جامعه و اولين بستر رشد و شکوفايي استعدادهاي کودک و محيطي که استخوان بندي نونهالان در آنجا بسته مي شود از اهميتي فوق العاده برخوردار است. خانواده اولين و مهمترين کانون پرورش صحيح، احيا و شکوفايي استعدادهاست هرگونه تحول و تغيير اجتماعي بايد از آنجا آغاز شود و هر اقدام اصلاحي نخست بايد خانواده را شامل گردد. اهميت تحقيق و اهداف آن از نظر محقق بيان شده که عبارت است از بدست آوردن اثرات مطلوب نقش والدين در پيشرفت تحصيلي فرزندان و اصولاً آيا والدين مي توانند بر پيشرفت تحصيلي فرزندان تأثير مثبت بگذارند يا هيچگونه تأثيري از ناحيه خانواده در پيشرفت يا عدم پيشرفت فرزندان وجود ندارد. کليه دست اندرکاران تعليم و تربيت اهم از علماي قديم و جديد و محققان روان شناسي تربيتي متفق القولند که بين عملکرد والدين و عملکرد تحصيلي فرزندان رابطه وجود دارد و ما درصدد آنيم که کدام مقوله رابطه نزديکتر و مستقيم دارد تا با تقويت اين متغير و احياناً اصلاح آن گامي هرچند کوچک در ارتباط با مسائل تعليم و تربيت و نهايتاً پيشرفت تحصيلي فرزندان يک مملکت برداريم. «فهرست منابع» 1- افروز، غلامعلي، شناخت کودکان استثنايي 2- شهرآرا، مهناز، روانشناسي يادگيري کودک و نوجوان 3- پارسا، محمد، روان شناسي رشد کودک و نوجوان 4- فرقاني رئيسي، شهلا، شناخت مشکلات رفتاري در کودکان و نوجوانان 5- کوئن بروس، درآمدي به جامعه شناسي، ترجمه محسن ثلاثي 6- عظيمي، سيروس، روانشناسي کودک 7- پارسا شريفي، حسن، رشد معلم شماره 6 8- دکتر عزت الله ناردي و مريم سيف نراقي: دانش آموزان استثنايي: تعريف، انواع، رنگ ها علل و تشخيص مشکلات آنان 9- کودک عقب مانده ذهني، نانسي ام، رابينسون، ترجمه فرهاد ماهر 10- قائمي، علي، خانواده و نيازمندي هاي کودک 11- خاقانيف شهناز، تغذيه، مادر و کودک 12- سعادت نوري، منوچهر، اصول نوين تغذيه در سلامتي و بيماري 13- آرمند، محمد، پيوند شماره 168 14- ابراهيمي، علي اکبر، نقش مشاوران کودکان استثنايي در آموزش والدين آنها پيوند 198 15- افروز، غلامعلي، مقدمه اي بر روان شناسي و آموزش و پرورش کودکان استثنايي

فایل های دیگر این دسته

مجوزها،گواهینامه ها و بانکهای همکار

ساونیپ دارای نماد اعتماد الکترونیک از وزارت صنعت و همچنین دارای قرارداد پرداختهای اینترنتی با شرکتهای بزرگ به پرداخت ملت و زرین پال و آقای پرداخت میباشد که در زیـر میـتوانید مجـوزها را مشاهده کنید